کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ریسهسا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
ریسه
فرهنگ فارسی معین
(س ) (اِمص .) 1 - تار، رشته . 2 - پشت سر هم قرار گرفتن .
-
ریسه
فرهنگ فارسی معین
رفتن ( ~. رَ تَ) (مص ل .) (عا.) از حال رفتن به سبب خنده بسیار.
-
سا
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) نوعی پارچه لطیف گرانبها.
-
سا
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) نک ساو.
-
سا
فرهنگ فارسی معین
از ادات تشبیه ، به معنای : شبیه ، مانند.
-
ریسه شدن
فرهنگ فارسی معین
( ~. شُ دَ) (مص ل .) (عا.) پشت سر هم قرار گرفتن .
-
ریسه داران
فرهنگ فارسی معین
( ~.)(اِ.)گیاهانی که از سلول های ساده تشکیل شده فاقد ریشه و برگ و ساقه می باشند.
-
غالیه سا
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) [ ع - فا. ] (ص فا.) 1 - غالیه ساز. 2 - عطرفروش .
-
مشک سا
فرهنگ فارسی معین
(ی ) ( ~.) (ص فا.) 1 - آن که مشک را بساید. 2 - کنایه از: معطر.