کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ریزریز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
نم نم
فرهنگ فارسی معین
(نَ. نَ) (اِمر.) ریزریز، آهسته آهسته .
-
کندک
فرهنگ فارسی معین
(کُ دَ) (اِ.) نان ریزریز شده ، نان پاره پاره .
-
خرد کردن
فرهنگ فارسی معین
(خُ. کَ دَ) (مص م .) 1 - از هم پاشیدن ، ریزریز کردن . 2 - کشتن ، نابود کردن .
-
چرخ کردن
فرهنگ فارسی معین
( ~. کَ دَ) (مص م .) 1 - به وسیلة دستگاه مخصوص عصارة چیزی را گرفتن . 2 - با دستگاه مخصوصی چاقو و مانند آن را تیز کردن . 3 - به وسیلة دستگاهی گوشت را ریزریز کردن . 4 - در پزشکی با دستگاه خاصی دندان را تراشیدن .
-
نمنم
فرهنگ فارسی معین
(نَ نَ) [ ع . ] 1 - (مص م .) نقش کردن . 2 - زینت دادن . 3 - (اِ.) در فارسی منجوق های ریزریز که به وسیلة آن ها قاب قرآن و سرمه دان و جای مهر نماز و غیره را تزیین می کردند.