کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ریخته پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ریخته
فرهنگ فارسی معین
(تِ) (ص مف .) 1 - انداخته شده ، پاشیده شده . 2 - ذوب شده .
-
واژههای مشابه
-
آب ریخته
فرهنگ فارسی معین
(بِ تِ) (ص مر.) بی آبرو، آبرو رفته .
-
ریخته گر
فرهنگ فارسی معین
( ~. گَ) (ص فا.) کسی که فلزات را ذوب کرده و در قالب می ریزد.
-
جستوجو در متن
-
پاشیده
فرهنگ فارسی معین
(دِ) (ص مف .) 1 - پراکنده ، متفرق . 2 - ریخته ، ریخته شده .
-
سقاط
فرهنگ فارسی معین
(سُ) [ ع . ] (ص .) افتاده ، ریخته .
-
سل
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) [ ع . ] (ص .) مرد دندان ریخته .
-
ولو
فرهنگ فارسی معین
(وِ) (ص .) (عا.) ریخته و پاشیده ، پراکنده .
-
سباک
فرهنگ فارسی معین
(سَ بّ) [ ع . ] (ص .) ریخته گر، زرگر.
-
منهدم
فرهنگ فارسی معین
(مُ هَ دِ) [ ع . ] (اِفا.)از هم ریخته ، ویران ، خراب .
-
انبره
فرهنگ فارسی معین
(اَ بُ رِ) (ص . اِ.) 1 - هر چیز موی ریخته را گویند عموماً و شتر موی ریخته مخصوصاً. 2 - اسب و شتر آبکش .
-
اصلع
فرهنگ فارسی معین
( اَ ) [ ع . ] (ص .) تاس ، کسی که موهای جلو سر وی ریخته باشد.
-
توده
فرهنگ فارسی معین
(دِ) (اِ.) 1 - هر چیز روی هم ریخته . 2 - انبوه خلق ، جمعیت مردم .
-
تولک
فرهنگ فارسی معین
(لَ) (ص .)1 - زیرک ، چابک . 2 - مرغ پر - ریخته .