کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ریاست پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ریاست
فرهنگ فارسی معین
(رَ یا رِ سَ) [ ع . رئاسة ] (اِمص .) سروری ، فرماندهی .
-
جستوجو در متن
-
زعامت
فرهنگ فارسی معین
(زَ مَ) [ ع . زعامة ] (اِمص .) ریاست .
-
خواجگی
فرهنگ فارسی معین
(خا جِ) (حامص .) 1 - بزرگی ، ریاست . 2 - سوداگری .
-
سالاری
فرهنگ فارسی معین
(حامص .) 1 - مهتری ، ریاست ، پادشاهی . 2 - پیری ، سالخوردگی .
-
میرشکار
فرهنگ فارسی معین
(ش ) (ص مر. اِمر.) کسی که بر شکارچیان پادشاه و امیر ریاست دارد، مهتر صیادان .
-
گردنی
فرهنگ فارسی معین
(گَ دَ)(حامص .) 1 - شجاعت ، دلاوری . 2 - ریاست .
-
دهقنت
فرهنگ فارسی معین
(دَ قَ نَ) [ ع . دهقنة ] (اِمص .)1 - صاحب ده بودن ، دهداری . 2 - ریاست ده ، کدخدایی .
-
مصدر
فرهنگ فارسی معین
(مُ صَ دَّ) [ ع . ] (اِمف .) 1 - داشته شده ، درصدر قرار داده . 2 - آنکه به ریاست و صدارت رسیده . 3 - کسی که در صدر جای دارد، صدرنشین .
-
مرشد
فرهنگ فارسی معین
(مُ ش ) [ ع . ] 1 - (اِفا.) راهنما، هدایت کننده . 2 - (اِ.) در تصوف کسی که تربیت و ریاست گروهی از صوفیان را به عهده دارد. 3 - کسی که به هنگام ورزش ورزشکاران باستانی در زورخانه آنان را راهنمایی کند. 4 - لقبی برای شعبده باز و معرکه گیر.