کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ری
فرهنگ فارسی معین
(رَ یا رِ) (اِ.) واحدی برای وزن برابر با چهار مَن تبریز: دوازده کیلو.
-
ری
فرهنگ فارسی معین
(رِ) (اِ.) افزونی ، برکت .
-
واژههای مشابه
-
مرده ری
فرهنگ فارسی معین
( ~. رِ) (اِ مر.) = مردری : 1 - مرده ریگ ، میراث . 2 - مجازاً پست ، ناچیز، فرومایه .
-
جستوجو در متن
-
رازی
فرهنگ فارسی معین
(ص نسب .) منسوب به ری ، اهل ری .
-
ستان
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (ری . اِفا.) در ترکیب به معنی «ستاننده » آید: دلستان ، جانستان .
-
آرا (ی )
فرهنگ فارسی معین
(ری . اِفا.) در ترکیبات به جای «آراینده » آید: بزم آرا، جهان آرا، صف آرا.
-
افت
فرهنگ فارسی معین
( اُ ) (ری . اِمص .) 1 - افتادن . 2 - کمی ، نقصان .
-
فزا
فرهنگ فارسی معین
(فَ) (ری . اِفا.) در ترکیب به معنی فزاینده آید: جان فزا، روح فزا.
-
افشان
فرهنگ فارسی معین
( اَ ) (ری . اِفا.) در بعضی کلمات مرکب به معنی افشاینده آید: آتش فشان ، گل افشان ، زرافشان .
-
دوز
فرهنگ فارسی معین
(ری . اِفا.) 1 - در ترکیب به معنی «دوزنده » می آید: 2 - (عا.) کلک ، حقه بازی ؛ ~ُ کلک حقه بازی و تقلب .
-
لیس
فرهنگ فارسی معین
1 - (ری . اِمص .) لیسیدن : لفت و لیس . 2 - (ص فا.) در ترکیب به معنی لیسنده آید: کاسه لیس .
-
بندار
فرهنگ فارسی معین
(بُ) (ص مر.)1 - مالدار، مایه دار. 2 - کیسه دار، خانه دار. 3 - دوا فروش . 4 - ری شه دار. 5 - نام طبقه ای از طبقات عالی اجتماعی در قدیم که لباس مخصوص به خود را داشتن .