کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رگ به رگ کردن یاشدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
فصد
فرهنگ فارسی معین
(فَ صْ) [ ع . ] (مص م .) رگ زدن ، خون گرفتن از طریق نیشتر زدن به رگ .
-
آنژیوگرافی
فرهنگ فارسی معین
(یُ گِ) [ فر. ] (اِمص .) تصویر - برداری از رگ ها با استفاده از اشعة ایکس همراه با تزریق مواد رنگی به خون برای پی بردن به نقایص موجود در رگ ها، رگ نگاری (فره ).
-
پی کردن
فرهنگ فارسی معین
(پِ. کَ دَ) (مص م .) رگ و پی پا را قطع کردن ، عاجز کردن .
-
ابهر
فرهنگ فارسی معین
(اَ هَ) [ ع . ] (اِ.) رگی است در پشت ، رگ پشت که به دل پیوسته است ، رگ جان ، آورتی ، ام الشرایین .
-
فصد کردن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . کَ دَ) [ ع - فا. ] (مص م .) رگ زدن ، خون گرفتن .
-
تزریقی
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ ع - فا. ] (ص .) معتاد؛ کسی که مواد مخدر را به وسیلة سرنگ داخل رگ خود می کند.
-
سل
فرهنگ فارسی معین
(سَ) [ ع . ] (مص م .) 1 - برکشیدن شمشیر، کارد و غیره . 2 - بریدن رگ . 3 - داغ کردن . مخصوصاً داغ کردن شریان صدغ که درد شقیقه و خیالات و منع نزول آب را نافع است .
-
خون
فرهنگ فارسی معین
[ په . ] (اِ.) مایعی سرخ رنگ که در رگ های بدن جانوران جریان دارد و تغذیة بدن از آن تأمین می شود. خون مرکب از گلبول های سرخ و سفید است . ؛ ~ به پا کردن کنایه از: جنگ و جدال سخت و خونین برپا کردن . ؛ ~ خود را کثیف کردن کنایه از: عصبانی شدن .
-
شاهرگ
فرهنگ فارسی معین
(رَ) (اِمر.) شریانی است ضخیم که خون را از قلب به سر می رساند، رگ گردن . حبل الورید.
-
شریان
فرهنگ فارسی معین
(ش یا شَ) [ ع . ] (اِ.) سرخ رگ ، رگی که خون را از قلب به سایر نقاط بدن می رساند.
-
موریانه
فرهنگ فارسی معین
(نِ) (اِ.) حشره ای است از راستة آرکیپترها که نزدیک به راستة رگ بالان است . موریانه حشره ای است اجتماعی .
-
آورتا
فرهنگ فارسی معین
(وُ) (اِ.) = آورت : سرخ رگی که در انسان از بطن چپ قلب خارج می شود و آن تنة اصلی و عمومی سرخ رگ های دیگر بدن است و به دو قسمت سینه ای و شکمی تقسیم گردد و خون روشن (اکسیژن دار) در آن جاری است ؛ بزرگ سرخ رگ بدن ، ام الشرایین ، آورت ، آورطی ، ارطی نیز گف...
-
چم
فرهنگ فارسی معین
(چَ) 1 - (اِ.) رفتار به ناز، خرام . 2 - (عا.) رگ خواب یا نقطة ضعف هر کس . 3 - رمز به کار بردن چیزی یا تسلط یافتن بر کسی .
-
آنژیوکت
فرهنگ فارسی معین
(یُ کَ) [ انگ . ] (اِ.) لولة لاستیکی باریکی که در مسیر رگ قرار می دهند و مایعات درمانی نظیر سرم را از طریق آن به بیمار می دهند.
-
طرفه
فرهنگ فارسی معین
(طَ فِ) [ ع . طرفة ] 1 - (مص ل .) یک چشم به هم زدن . 2 - (اِمص .) خونریزی رگ - های قرنیة چشم که بر اثر ضربة وارد بر چشم عارض شود.