کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رگ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
رگ
فرهنگ فارسی معین
(رَ) (اِ.) 1 - مجرای خون در بدن . 2 - نژاد، اصل . 3 - غیرت . ؛ ~ خواب نقطة ضعف . ؛~ خواب کسی را به دست آوردن کنایه از: نقطة ضعف کسی را شناختن و از آن استفاده کردن .
-
واژههای مشابه
-
آهن رگ
فرهنگ فارسی معین
( ~. رَ) (ص مر.) اسب قوی ، اسب پرزور.
-
بی رگ
فرهنگ فارسی معین
(رَ) (ص مر.) بی غیرت .
-
رگ خفتن
فرهنگ فارسی معین
( رَ . خُ تَ)(مص ل .) غیرتی نشدن ، رگ غیرت به جوش نیامدن .
-
رگ زدن
فرهنگ فارسی معین
( ~. زَ دَ) (مص م .) خون گرفتن از رگ .
-
رگ کردن
فرهنگ فارسی معین
( ~. کَ دَ) (مص ل .) (عا.) جاری شدن شیر از پستان .
-
رگ نهادن
فرهنگ فارسی معین
(رَ. نَ دَ) (مص ل .) کنایه از: گردن نهادن ، تسلیم شدن .
-
سرخ رگ
فرهنگ فارسی معین
(سُ. رَ) (اِمر.) شریان ، رگ جهنده ، رگی که خون را از قلب به قسمت های مختلف بدن می رساند.
-
سست رگ
فرهنگ فارسی معین
( ~ . رَ) (ص مر.) 1 - بی غیرت ، بی - حمیت . 2 - کاهل .
-
سیاه رگ
فرهنگ فارسی معین
(رَ) (اِمر.) ورید.
-
موی رگ
فرهنگ فارسی معین
(رَ) (اِمر.) رگ بسیار باریک .
-
جستوجو در متن
-
ورید
فرهنگ فارسی معین
(وَ) [ ع . ] (اِ.) رگ ، رگ گردن .
-
رگزن
فرهنگ فارسی معین
(رَ زَ) (ص فا.) = رگ زننده : آن که شغلش زدن رگ است ؛ فصاد.