کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رژیم مکانیکی نرم شده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
سحیق
فرهنگ فارسی معین
(سَ حِ) [ ع . ] (ص .) 1 - سوده ، نرم شده . 2 - دور، دوردست .
-
له
فرهنگ فارسی معین
(لِ) (ص .) کوبیده و نرم شده .
-
مهرا
فرهنگ فارسی معین
(مُ هَ رّ) [ ع . مهرأ ] (ص .) 1 - نیک پخته شده ، گوشت نرم پخته که از استخوان جدا شده باشد. 2 - مضمحل گشته .
-
جویده
فرهنگ فارسی معین
(جَ دِ) (ص مف .) آن چه که زیر دندان نرم و خرد شده باشد.
-
لای
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) 1 - گل نرم ته نشین شده . 2 - دردی شراب . 3 - میان چیزی ، توی چیزی .
-
خاکه
فرهنگ فارسی معین
(کِ) (اِ.) 1 - خرده های بسیار ریز هر چیز. 2 - خاک مانند و نرم ، ساییده شده : خاکه زغال ، خاکه قند.
-
روان نویس
فرهنگ فارسی معین
( ~. نِ) (اِ.) نوعی قلم که مرکب آن در کارخانه پر شده است و نرم و راحت می نویسد.
-
پوشک
فرهنگ فارسی معین
(شَ) (اِ.) فرآورده ای از الیاف نرم و جذب کنندة رطوبت با یک روکش نگه دارنده برای جذب ادرار و مدفوع کودک شیرخوار و پیشگیری از آلوده شده زیرجامه .
-
خسته
فرهنگ فارسی معین
(خَ تِ) 1 - (ص مف .) مجروح ، آزرده . 2 - فرسوده رنجدیده . 3 - (اِ.) زمینی که از بسیاری آمد و شد خاک آن کوفته و نرم شده باشد.
-
حلزون
فرهنگ فارسی معین
(حَ لَ) [ ع . ] (اِ.) جانوری از ردة شکم - پاییان ج زو شاخة نرم تنان که در حدود 3500 گونه از آن شناخته شده و در سراسر کرة زمین در خشکی و کنار نهرها زیست می کنند وبرخی از گونه های آن دریازی هستند، لیسک .