کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رژیم مایع صافشده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
پالیده
فرهنگ فارسی معین
(دِ) (ص مف .) صاف شده ، خالص شده .
-
مروق
فرهنگ فارسی معین
(مُ رَ وَّ) [ ع . ] (اِمف .) پالوده شده ، صاف شده .
-
مصفی
فرهنگ فارسی معین
(مُ صَ فّا) [ ع . ] (اِمف .) تصفیه شده ، صاف شده .
-
مسطح
فرهنگ فارسی معین
(مُ سَ طّ) [ ع . ] (اِمف .) 1 - هموار، صاف . 2 - گسترده ، پهن شده .
-
پالوده
فرهنگ فارسی معین
(دِ) 1 - (ص مف .) صاف و پاک شده . 2 - پاک و مطهر. 3 - ( اِ.) از انواع دسرهای ایرانی .
-
ریحانی
فرهنگ فارسی معین
(رَ یا رِ) [ ع - فا. ] (ص نسب .) 1 - منسوب به ریحان . 2 - شراب صاف شده . 3 - از خطوط اسلامی .
-
سه تیغه
فرهنگ فارسی معین
( ~ . غِ) (ص نسب .) مجازاً ویژگی صورتی که ریش آن از ته تراشیده شده و کاملاً صاف و بی مو باشد.
-
ترموستات
فرهنگ فارسی معین
(تِ مُ سْ) [ انگ . ] (اِ.) دریچه ای اتوماتیکی که نسبت به حرارت حساس است . این دریچه از مخزن سربسته ای تشکیل شده که در اطراف مخزن فنری قرار گرفته است که در گرما به علت انبساط مایع مخزن منبسط و در اثر سرما به دلیل منقبض شدن مایع ، بسته می شود.
-
زور
فرهنگ فارسی معین
(زَ یا زُ) (اِ.) (زردشتی ) آبی است که به دست یکی از موبدان ، پاک و مقدس شده ، خوردنی مایع و آبکی ؛ مق . می زد.
-
بلورین
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ معر - فا. ] (ص نسب .) 1 - منسوب به بلور، ساخته شده از بلور، بلوری . 2 - جلیدیه . ؛ دست ِ ~ دستی که مانند بلور صاف و شفاف است .
-
نطفه
فرهنگ فارسی معین
(نُ فِ) [ ع . نطفة ] (اِ.) 1 - آب پاک و صاف . 2 - منی . 3 - یاختة تشکیل شده از ترکیب یک جفت گانه وبه طور کلی موجود در حال پیدایش از چنین یاخته ای .
-
لور
فرهنگ فارسی معین
[ ماز - قزوینی . ] (اِ.) مادة پنیری که از شیر بریده حاصل شود، چون آب شیر را که مایع پنیر زده باشند و آب آن خارج شده ، بجوشانند مایعی سفیدرنگ مانند پنیر به دست می آید که آن را لور گویند.
-
چسب
فرهنگ فارسی معین
(چَ) (اِ.) ماده ای چسبنده که با آن دو قطعه از هر چیزی را به هم بچسبانند. به ویژه انواع صنعتی آن که ترکیب های گوناگون دارد: چسب چوب ، چسب آهن ، چسب صحافی و غیره . ؛ ~ زخم نوار چسب دار و استرلیزه شده برای زخم بندی . ؛~ قطره ای هر نوع چسب مایع فوری ...
-
بمب
فرهنگ فارسی معین
(بُ) [ فر. ] ( اِ.) محفظه ای پر شده از مواد منفجره که پس از پرتاب و برخورد با هدف منفجر می شود. ؛ ~ آتش زا بمبی پر شده با مخلوطی از بنزین ژلاتینی شده و مجهز به یک چاشنی . ؛ ~ خوشه ای بمبی شامل تعداد زیادی بمب های کوچک که هنگام فرود در منطقة وسیعی ...
-
آب
فرهنگ فارسی معین
[ په . ] ( اِ.) مایعی است شفاف ، بی طعم و بی بو، مرکب از دو عنصر اکسیژن و ئیدروژن ؛ o 2 H ، در باور قدما یکی از چهار عنصر «آب ، آتش ، باد، خاک » محسوب می شده . معانی کنایی آب : 1 - آبرو. 2 - جلا، درخشندگی . 3 - رونق . 4 - اشک . 5 - عرق . 6 - نازکی . ...