کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رُسسنگ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
رس
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (ص .) حریص ، حریص به خوردن .
-
رس
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ ع . ] (مص م .) 1 - بند کردن و بازداشتن کسی را. 2 - اصلاح کردن میان قومی را. 3 - افساد کردن (از اضداد است ) 4 - چاه کندن . 5 - در زیر خاک پنهان کردن چیزی را. 6 - در گور کردن مرده را. 7 - دانستن امور قوم و خبر آن ها.
-
رس
فرهنگ فارسی معین
(رُ) (اِ.) 1 - خاک مخصوص کوزه گری . 2 - (ص .) محکم ، سخت ؛ ~ کسی را بالا آوردن کنایه از: او را اذیت و آزار کردن . ؛ ~کسی را کشیدن او را بی نهایت خسته کردن .
-
رس
فرهنگ فارسی معین
(رَ) (اِ.) ریسمان .
-
سنگ
فرهنگ فارسی معین
(سَ) [ په . ] 1 - (ص .) وقار، اعتبار. 2 - (ق ) آهستگی ، آرامش . 3 - نام عمومی مواد کانی است که به طور طبیعی به یکدیگر چسبیده و متراکم شده است و در نتیجه تودة نسبتاً سفتی را به وجود آورده است . 4 - وزنه ای جهت سنجش سنگینی . 5 - دو قطعه سنگ به ابعاد ک...
-
اسب رس
فرهنگ فارسی معین
( ~. رِ) (اِمر.) نک اسب ریس .
-
انگشت رس
فرهنگ فارسی معین
(اَ گُ. رَ) (ص .) مورد اعتراض قرار گرفته شده ، سزاوار ایراد و اعتراض .
-
حساب رس
فرهنگ فارسی معین
( ~. رَ) [ ع - فا. ] (ص فا.) کسی که کارش رسیدگی به حساب های یک مؤسسه یا دفترهای حسابداری آن است .
-
هم رس
فرهنگ فارسی معین
( ~. رَ) (ص .) هم آهنگ ، یک جهت ، متفاوت .
-
بی سنگ
فرهنگ فارسی معین
(سَ) (ص مر.) 1 - بی ارزش ، سبُک . 2 - بی طاقت .
-
تخته سنگ
فرهنگ فارسی معین
( ~. سَ) (اِمر.) سنگ بزرگ با سطح هموار.
-
سبک سنگ
فرهنگ فارسی معین
( ~ . سَ) (ص مر.) 1 - بی وقار. 2 - بی قیمت .
-
زغال سنگ
فرهنگ فارسی معین
( ~. سَ) (اِمر.) جسمی است سیاه و براق با درصد بالایی از کربن خالص که از بقایای درختان و گیاهانی که قرن ها پیش در زیرزمین مانده اند تشکیل می شود.
-
سنگ انداختن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . اَ تَ) (مص ل .) کنایه از: اشکال تراشی ، مانع پیشرفت کار کسی شدن .
-
سنگ پشت
فرهنگ فارسی معین
( ~ . پُ) (اِمر.) لاک پشت .