کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رَقِيبٌ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
رقیب
فرهنگ فارسی معین
(رَ قِ) [ ع . ] (ص .)1 - نگهبان ، پاسبان . 2 - مراقب ، مواظب . 3 - در فارسی : رقابت کننده .
-
جستوجو در متن
-
هماور
فرهنگ فارسی معین
(هَ وَ) (ص .) حریف ، رقیب ، هماورد.
-
هماورد
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (ص .) حریف ، رقیب .
-
هم چشم
فرهنگ فارسی معین
( ~. چَ) (ص .) رقیب .
-
شانتاژ
فرهنگ فارسی معین
[ فر . ] (اِ.) هوچیگری ، تلاش برای شکست رقیب از راه سفسطه ، تهدید به افشاگری ، تهییج و تحریک شنوندگان و جلوگیری از مطرح شدن یا اثر گذاشتن سخنان رقیب .
-
رقبا
فرهنگ فارسی معین
(رُ قَ) [ ع . رقباء ] (اِ.) جِ رقیب .
-
هم کار
فرهنگ فارسی معین
(هَ) (ص مر.) 1 - هم شغل . 2 - حریف ، رقیب .
-
کرنر
فرهنگ فارسی معین
(کُ نِ) [ انگ . ] 1 - گوشه ، کنار. 2 - (اِ.) حالتی در بازی فوتبال که بر اثر پرتاب توپ به وسیلة تیم مدافع به پشت خط دروازة خودشان به وجود می آید و منجر به ضربة کرنر از سوی تیم حریف از گوشه های زمین رقیب می شود.
-
انواء
فرهنگ فارسی معین
(اَ) [ ع . ] (اِ.) جِ. نوء، سقوط ستارة یکی از منازل بیست و هشت گانه و طلوع رقیب آن از مشرق . تازیان می پنداشتند که هرگاه ستاره ای از منزلی ساقط شود و ستارة دیگر در مقابل آن طلوع کند، ناچار باران و باد و گرما و یا سرما خواهد آمد. ؛علمِ ~: یکی از علوم...