کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رو فرمودن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
میانه رو
فرهنگ فارسی معین
( ~. رُ) (ص فا.) معتدل ، کسی که نه افراط می کند نه تفریط .
-
یک رو
فرهنگ فارسی معین
(ی ) ( ~.) (ص مر.) 1 - صمیمی ، خالص . 2 - یک دست ، یک نواخت . 3 - آن که پشت و روی وی یکی باشد.
-
فراخ رو
فرهنگ فارسی معین
( ~ . رَ یا رُ) (ص فا.) 1 - به شتاب رونده ، به عجله رونده . 2 - کسی که از حد خود تجاوز کند. 3 - ولخرج ، اسراف کار.
-
فراخ رو
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (ص مر.) 1 - گشاده رو، خوش - رو. 2 - خوش گذران .
-
کم رو
فرهنگ فارسی معین
(کَ) (ص .) خجالتی ، خجول .
-
مال رو
فرهنگ فارسی معین
(رُ) (ص مر.) راه باریکی که در اثر رفت و آمد چهارپایان درست شده باشد.
-
خوب رو (ی )
فرهنگ فارسی معین
(ص مر.) زیبا، نیکوروی . ج . خوبرویان .
-
رو به راه
فرهنگ فارسی معین
(بِ) (ص مر.) آماده ، مهیا.