کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
روی در روی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
زینک
فرهنگ فارسی معین
(نْ کْ) [ فر. ] (اِ.) 1 - روی . 2 - فلزی که روی آن عکس بگیرند و در چاپ و گراور - سازی از آن استفاده کنند.
-
زلزله خیز
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ ع - فا. ] (ص .) ویژگی مناطقی از زمین که بر روی کمربند زلزله واقعند و در آن ها زلزله بسیار روی می دهد.
-
کله
فرهنگ فارسی معین
(کَ لَ یا لِ) (اِ.) 1 - رخساره ، روی ، چهره . 2 - گوی که در وقت خندیدن بر دو طرف روی پیدا شود.
-
لوژ
فرهنگ فارسی معین
[ فر. ] (اِ.) گردونه ای کوچک که روی آن نشینند و در پیست های اسکی روی برف سر خورند.
-
ماکو
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) 1 - وسیله ای در ماشین بافندگی که ماسوره بر روی آن قرار می گیرد. 2 - میله ای در چرخ خیاطی که قرقره بر روی آن قرار می گیرد.
-
زک
فرهنگ فارسی معین
(زَ) (اِ.) سخنی که از روی خشم در زیر لب گویند.
-
بیلیارد
فرهنگ فارسی معین
[ فر. ] ( اِ.)= بلیارد: نوعی بازی روی میزهای مخصوص پوشانده از ماهوت با چهار سوراخ در چهار گوش و دو سوراخ در حدوسط طولی دو طرف و تعدادی گوی در روی میز و چوب هایی در دست بازیکنان که می باید با دقت و مهارت توسط چوب گوی ها را در سوراخ اندازند.
-
خزیدن
فرهنگ فارسی معین
(خَ دَ) [ په . ] (مص ل .) 1 - روی سینه و شکم خود را به روی زمین کشیدن . 2 - آهسته به جایی درآمدن و در کنجی نهان شدن .
-
ریل
فرهنگ فارسی معین
(رَ یا رِ) [ انگ . ] (اِ.) هر یک از تیرهای آهنی که در مسیر راه آهن روی زمین کار گذارند تا واگن از روی آن حرکت کند.
-
هاکی
فرهنگ فارسی معین
[ انگ . ] (اِ.) بازی تیمی شبیه فوتبال که در آن توپ به وسیلة چوب مخصوصی زده می شود و آن بر دو نوع است . روی یخ و روی چمن .
-
ابر
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (حر اض .) 1 - بر، به ، با. 2 - بالای ، روی . 3 - در. 4 - بر سر.
-
اصولی
فرهنگ فارسی معین
( اُ ) [ ع . ] (ص .) 1 - عالم به اصول فقه . 2 - در فارسی قانونمندی ، از روی قاعده .
-
سل
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) [ ع . ] (اِ.) ظرفی که در روی طعام و جز آن نهند؛ ج . سلال .
-
منگیدن
فرهنگ فارسی معین
(مَ دَ) (مص ل .) از روی خشم آهسته در زیر لب سخن گفتن .
-
کاردیوگرافی
فرهنگ فارسی معین
(یُ گِ) [ فر. ] (اِ.) ثبت ضربان قلب در حالات مختلف روی نوار.