کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
روية پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
رویه
فرهنگ فارسی معین
(رَ وِ یِّ) [ ع . رویة ] (اِ.) اندیشه ، فکر.
-
رویه
فرهنگ فارسی معین
(یِ) (اِ.) 1 - روی ، صورت . 2 - شکل ، هیئت . 3 - نما، طرفِ بیرون هر چیزی . 4 - سطح .
-
رویه
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِ.) روش .
-
جستوجو در متن
-
آوره
فرهنگ فارسی معین
(رِ) ( اِ.) ابره ، رویه ، رویة لباس .
-
آبره
فرهنگ فارسی معین
(رَ) ( اِ.) ابره ، رویه .
-
طبل
فرهنگ فارسی معین
(طَ) [ ع . ] (اِ.) یکی از آلات ضربی و رزمی و آن عبارت است از استوانه ای که در دو طرف آن پوست کشیده شده است . دُهل (یک رویه و دو رویه ).
-
اوره
فرهنگ فارسی معین
(اَ رَ یا اُ رِ) (اِ.) = ابره : رویة جامه و قبا.
-
ظهاره
فرهنگ فارسی معین
(ظِ رِ) [ ع . ظهارة ] (اِ.) رویة جامه ، ابره .
-
واکس
فرهنگ فارسی معین
[ روس . ] (اِ.) مادة چربی که رنگ های مختلف دارد و رویة کفش را با آن تمیز و براق کنند.
-
آغازه
فرهنگ فارسی معین
(زِ)( اِ.)آغاره ، دوالی که بین رویه و تخت کفش دوزند تا آب و خاک به درون آن نرود.
-
ارخالق
فرهنگ فارسی معین
(اَ لِ یا لُ) [ تر. ] (اِ.) نیم تنه ای که مردان و زنان می پوشیدند و لای رویه و آستر آن پنبه قرار می دادند.
-
بربری
فرهنگ فارسی معین
(بَ بَ) ( اِ.) نوعی نان ایرانی گرد یا بیضی کلفت تر از تافتون با رویة معمولاً شیاردار.
-
پستایی
فرهنگ فارسی معین
(پَ) (ص نسب .) 1 - رویة برش شدة چرم که آماده برای دوختن است . 2 - ذخیره ، اندوخته .
-
تورم
فرهنگ فارسی معین
(تَ وَ رُّ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - ورم کردن . 2 - انتشار بی رویة اسکناس بدون تناسب با پشتوانه .