کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
روستایی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
روستایی
فرهنگ فارسی معین
(ص نسب .) کشاورز، دهقان .
-
جستوجو در متن
-
غلچگی
فرهنگ فارسی معین
(غَ چِ) (حامص .) 1 - روستایی بودن . 2 - زندگانی کردن مانند اوباش .
-
غلچه
فرهنگ فارسی معین
(غَ چَ یا چِ) (ص .)1 - روستایی . 2 - اوباش .
-
کلی
فرهنگ فارسی معین
(کُ لِ) (ص نسب .) 1 - روستایی . 2 - جذام ، خوره .
-
فهلویات
فرهنگ فارسی معین
(فَ لَ یّ) (اِ.) اشعار و ترانه هایی با اوزان عروضی یا هجایی که به زبان ها یا لهجه های محلی و روستایی سروده شده .
-
فهلویه
فرهنگ فارسی معین
(فَ لَ یِّ) [ معر. ] (اِ.) اشعار و ترانه هایی که به زبان ها و لهجه های محلی و روستایی سروده شده .
-
دهقان
فرهنگ فارسی معین
(دِ) [ معر. ] (اِمر.) 1 - صاحب ده . 2 - کشاورز. 3 - روستایی . 4 - حافظ سنن و روایات ایرانی . ج . دهاقنه ، دهاقین .
-
نقل علی
فرهنگ فارسی معین
(نَ. عَ) (اِ.) (عا.) 1 - روستایی چشم و گوش بسته و جاهل به آداب و رسوم شهرنشینی و معاشرت . 2 - سرباز دهاتی .