کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
روزنهباز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
باز
فرهنگ فارسی معین
[ فر. ] ( اِ.) اجسامی جامد و سفیدرنگ و بسیار نمگیر که در آب بسیار حل می شوند و در اثر گرما خیلی زود گداخته می گردند.
-
باز
فرهنگ فارسی معین
(حر اض .) به سوی ، به طرف .
-
باز
فرهنگ فارسی معین
[ په . ] ( اِ.) پرنده ای شکاری با چنگال های قوی و منقاری کوتاه و محکم .
-
باز
فرهنگ فارسی معین
[ په . ] 1 - پسوندی که به آخر برخی واژه ها افزوده می شود و معنای «تا این زمان » را می دهد مانند: از دیرباز. 2 - بر سر افعال درآید به معنی دوباره ، از نو: بازگشتن ، بازیافتن .
-
باز
فرهنگ فارسی معین
[ په . ] (ص .) گشاد، گشوده .
-
باز
فرهنگ فارسی معین
( اِ.) واحد طول که دو نوع است : 1 - از سرِ انگشتان تا آرنج . 2 - فاصلة دو دست موقعی که از طرفین گشوده شود.
-
آب باز
فرهنگ فارسی معین
(اِفا. اِمر.) 1 - شناگر. 2 - غواص .
-
بچه باز
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (ص فا.) آن که تمایل به آمیزش جنسی با پسر بچه ها دارد.
-
باز افتادن
فرهنگ فارسی معین
از چیزی (اُ دَ. اَ) (مص ل .) محروم شدن از چیزی ، بی نصیب شدن از آن چیز.
-
باز خشین
فرهنگ فارسی معین
(زِ خَ) (اِ. ص .) نوع بسیار خوب باز که پشت آن به رنگ کبود و چشم هایش سیاه می باشد.
-
باز راندن
فرهنگ فارسی معین
(دَ) (مص ل .) حکایت کردن ، بیان کردن .
-
باز زدن
فرهنگ فارسی معین
(زَ دَ) (مص م .) کنار زدن ، عقب زدن .
-
باز شدن
فرهنگ فارسی معین
(شُ دَ) (مص ل .) 1 - گشاده شدن . 2 - رفتن .
-
باز کردن
فرهنگ فارسی معین
(کَ دَ)(مص م .)1 - چیدن ، جدا کردن . 2 - پوست کندن .
-
باز ماندن
فرهنگ فارسی معین
(دَ) (مص ل .) 1 - واماندن ، پس افتادن . 2 - به جا ماندن .