کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
روحي پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
ذوقیات
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ ع . ] کارهای ذوقی ، فعالیت - هایی که باعث ارضای روحی یا سرگرمی می شود.
-
هیستری
فرهنگ فارسی معین
(تِ) [ فر. ] (اِ.) نوعی بیماری روحی که اختلال های حسی به همراه دارد.
-
فتی شیسم
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) [ فر. ] (اِ.) نوعی بیماری روحی که مبتلایان به آن به یکی از اعضا یا البسة معشوق خود دل می بندند.
-
آدم
فرهنگ فارسی معین
(دَ) [ ع . ] ( اِ.)1 - نخستین انسان . 2 - (عا.) نوکر. ؛ ~ خود را شناختن از توانایی جسمی یا خصوصیات روحی کسی آگاه شدن .
-
اعصاب
فرهنگ فارسی معین
( اَ ) [ ع . ] ( اِ.) جِ عصب . 1 - پی ها، عصب ها. 2 - (عا.) وضع روحی و روانی .
-
یوگا
فرهنگ فارسی معین
[ سنس . ] (اِ.) مجموعه ای از تمرین های بدنی برای تأمین تن درستی و به دست آوردن قدرت روحی .
-
روحیه
فرهنگ فارسی معین
(یِّ) [ ع . ] (ص نسب .)1 - مؤنث روحی ، کیفیات روحیه . 2 - مجموعة کیفیات نفسانی و حالات روانی یک فرد. ج . روحیات .
-
جندبیدستر
فرهنگ فارسی معین
(جُ دِ دَ تَ) [ معر ] (اِمر.) = جندبادستر. گندبیدستر: بیضة بیدستر است که سابقاً در تداوی ضددردهای عصبی و ناراحتی های روحی و ضایعات سیفلیسی و امراض عفونی دیگر به کار می رفته است ؛ خصیة الکلب البحر، خایة سگ آبی .
-
حال
فرهنگ فارسی معین
[ ع . ] (اِ.) 1 - کیفیت چیزی . 2 - زمان حاضر. 3 - وضعیت جسمی یا روحی انسان . 4 - در عرفان ، وضعیتی که موجب صفای قلب سالک شود. ؛~ ِ کسی را جا آوردن کنایه از: کسی را تنبیه کردن . ؛به هم خوردن ~ ِ کسی الف - تغییر حال دادن . ب - غش کردن . ج - استفرا...
-
نوروز
فرهنگ فارسی معین
(نِ رُ) [ فر. ] (اِ.) بیماری عصبی و اختلال روحی بدون وجود ضایعة عصبی مشهود در ساختمان رشته های عصبی و مراکز اعصاب . این بیماری به صور مختلف از قبیل حملة غش (هیستری ) و ضعف شدید اعصاب (نوراستنی ) و غیره مشاهده می شود، اختلال عصبی ، بیماری عصبی .