کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
روبرو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
رویاروی
فرهنگ فارسی معین
(ق مر.) روبرو، مقابل .
-
حذاء
فرهنگ فارسی معین
(حِ) [ ع . ] 1 - (ق .) روبرو، برابر. 2 - (اِ.) کفش . 3 - (مص ل .) روبرو شدن .
-
بازخوردن
فرهنگ فارسی معین
(خُ دَ) (مص ل .) روبرو شدن ، برخورد کردن .
-
موازات
فرهنگ فارسی معین
(مُ) [ ع . موازاة ] (مص ل .) برابری ، برابر بودن ، روبرو شدن .
-
ملاقی
فرهنگ فارسی معین
(مُ) [ ع . ] (اِفا.) دیدار کننده ، روبرو شونده .
-
محاذی
فرهنگ فارسی معین
(مُ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - روبرو شونده . 2 - مقابل ، برابر.
-
طرف شدن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . شُ دَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) روبرو شدن ، مواجه شدن .
-
مواجهه
فرهنگ فارسی معین
(مُ جَ هَ یا جِ هِ) [ ع . مواجهة ] (مص ل .) روبرو شدن .
-
قبل
فرهنگ فارسی معین
(قُ بُ) [ ع . ] (اِ.) 1 - روبرو، پیش . 2 - جلو چیزی .
-
متصادف
فرهنگ فارسی معین
(مُ تَ دِ) [ ع . ] (اِفا.) روبرو شونده ، مقابل شونده .
-
متلاقی
فرهنگ فارسی معین
(مُ تَ) [ ع . ] (اِفا.) با یکدیگر روبرو شونده ، دو چیز که در یک نقطه به هم رسند.
-
مصادف
فرهنگ فارسی معین
(مُ دِ) [ ع . ] (اِفا.) برخورد کننده ، روبرو شونده .
-
تمام رخ
فرهنگ فارسی معین
(تَ. رُ) [ ع - فا. ] (اِمر.) نقش یا تصویری که از روبرو باشد. مق نیم رخ .
-
طرفیت
فرهنگ فارسی معین
(طَ رَ یَّ) (اِمص .) مأخوذ از عربی به معانی 1 - روبرو شدن . 2 - دشمنی ، رویارویی .
-
موازی
فرهنگ فارسی معین
(مُ) [ ع . ] 1 - (اِفا. ص .) برابر، روبرو. 2 - دو خطی که فاصلة بین شان به یک اندازه باشد و هرچقدر امتداد داده شوند به هم نرسند.