کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
روان ساختن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
روان ساختن
فرهنگ فارسی معین
( ~. تَ) (مص م .) 1 - فرستادن ، روانه کردن . 2 - جریان دادن ، حرکت دادن .
-
واژههای مشابه
-
تخت روان
فرهنگ فارسی معین
( ~ رَ) (اِمر.) کجاوه ، تختی که در گذشته پادشاهان روی آن می نشستنند و غلامان آن را بر دوش گرفته راه می رفتند.
-
روان پریشی
فرهنگ فارسی معین
( ~. پَ) (حامص .) برهم - خوردگی تعادل روانی که به سازمان شخصیت بیمار آسیب می رساند و به صورت نا راحتی ، ناتوانی یا تعارض با فرهنگ و رفتار پذیرفته شده در جامعه بروز می کند، پسیکوز.
-
روان پزشک
فرهنگ فارسی معین
( ~. پِ زِ) (اِ.) پزشکی که در رشتة روان پزشکی تخصص گرفته است .
-
روان پزشکی
فرهنگ فارسی معین
( ~. ~.) (حامص . اِ.) شاخه ای از پزشکی که به شناسایی و درمان بیماری های روانی می پردازد.
-
روان درمانی
فرهنگ فارسی معین
(رَ. دَ) (حامص .) درمان بیماران بر مبنای تحلیل تعارض های موجود در روان آنان و تحلیل مسائل بیماران در ارتباط با دیگران .
-
روان کاوی
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (حامص .) روشی در روان - شناسی و درمان بیماری های روانی که اساس آن کاوش در گذشتة بیمار، روابط خانوادگی ، عشق و رویاهای او برای یافتن علت بیماری است .
-
روان نویس
فرهنگ فارسی معین
( ~. نِ) (اِ.) نوعی قلم که مرکب آن در کارخانه پر شده است و نرم و راحت می نویسد.
-
نوشین روان
فرهنگ فارسی معین
(رَ) (اِمر.) روان شیرین ، جان شیرین .
-
گنج روان
فرهنگ فارسی معین
( ~ِ رَ) (اِمر.) نام گنج قارون است و گویند پیوسته در زیر زمین حرکت می کند.
-
جستوجو در متن
-
اسبال
فرهنگ فارسی معین
( اِ ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) باران باریدن . 2 - بسیار سخن گفتن بر کسی . 3 - (مص م .) جاری کردن ، روان ساختن .
-
ادرار
فرهنگ فارسی معین
( اِ) [ ع . ] 1 - (مص م .) روان ساختن ، جاری کردن . 2 - (اِ.) وظیفه ، مقرری . 3 - (عا.) بول ، شاش .
-
تمشیت
فرهنگ فارسی معین
(تَ شِ یَ) [ ع . تمشیة ] (مص م .) 1 - روان ساختن ، به راه انداختن . 2 - سر و سامان دادن .