کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
روانکامششناس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
شناس
فرهنگ فارسی معین
(ش ) (ص .) (عا.) آشنا.
-
روان
فرهنگ فارسی معین
( رَ )(ص فا.) 1 - رونده . 2 - جاری . 3 - در حال رفتن .
-
روان
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ په . ] (اِ.) روح ، نفس ناطقه .
-
روان
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (ق .) بی درنگ ، بلافلاصله .
-
آب شناس
فرهنگ فارسی معین
(ش ِ) (اِفا.) 1 - شخصی که داند کدام جای از زمین آب دارد و کدام جا آب ندارد. 2 - آن که غرقاب و تنگ آب را از یکدیگر باز داند و راهنمای کشتی شود تا بر خاک ننشیند. 3 - قاعده دان . 4 - صاحب مهارت در علوم . 5 - حقیقت شناس .
-
آدم شناس
فرهنگ فارسی معین
( ~ . ش ِ) ~ص فا.) آن که اخلاق مردم را از قیافه و طرز رفتار و گفتار آنان درک کند.
-
پرده شناس
فرهنگ فارسی معین
( ~. ش ِ) (اِ. ص .) 1 - نوازنده ، موسیقی دان . 2 - عارف .
-
حق شناس
فرهنگ فارسی معین
(حَ. ش ) [ ع - فا. ] (ص فا.) 1 - معتقد به حقیقت و راستی . 2 - خداشناس .
-
ستاره شناس
فرهنگ فارسی معین
( ~ . ش ) (ص فا.) منجم .
-
نمک شناس
فرهنگ فارسی معین
( ~. ش ) (ص فا.) سپاس گزار، وفادار.
-
وقت شناس
فرهنگ فارسی معین
( ~. ش ) [ ع - فا. ] (ص فا.) 1 - موقع شناس . مق وقت ناشناس . 2 - عالم به علم ساعات و فصول و ازمنه ،منجم ، ستاره - شناس . 3 - کسی که دم را غنیمت داند، ابن وقت .
-
یکه شناس
فرهنگ فارسی معین
(یِ یا یِ کِّ. ش ) (ص مر.) (عا.) آدم وفادار، کسی که وقتی چشمش تو روی کسی باز شد دیگر دست از او بر نمی دارد.
-
تخت روان
فرهنگ فارسی معین
( ~ رَ) (اِمر.) کجاوه ، تختی که در گذشته پادشاهان روی آن می نشستنند و غلامان آن را بر دوش گرفته راه می رفتند.
-
روان ساختن
فرهنگ فارسی معین
( ~. تَ) (مص م .) 1 - فرستادن ، روانه کردن . 2 - جریان دادن ، حرکت دادن .
-
روان پریشی
فرهنگ فارسی معین
( ~. پَ) (حامص .) برهم - خوردگی تعادل روانی که به سازمان شخصیت بیمار آسیب می رساند و به صورت نا راحتی ، ناتوانی یا تعارض با فرهنگ و رفتار پذیرفته شده در جامعه بروز می کند، پسیکوز.