کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رطوبت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
رطوبت
فرهنگ فارسی معین
(رُ بَ) [ ع . رطوبة ] 1 - (مص ل .) تر شدن . 2 - (اِمص .) نمناکی ، تری .
-
جستوجو در متن
-
نمچ
فرهنگ فارسی معین
(نَ) (اِ.) نم ، رطوبت .
-
نمناک
فرهنگ فارسی معین
(نَ) (ص .) مرطوب ، دارای رطوبت .
-
واترپروف
فرهنگ فارسی معین
(تِ. پُ) [ انگ . ] (ص .) ضد آب ، ضد رطوبت .
-
آغار
فرهنگ فارسی معین
1 - ( اِ.) نم و رطوبت . 2 - (ص .) نم کشیده ، خیس شده .
-
خشکانیدن
فرهنگ فارسی معین
(خُ دَ) (مص م .) خشک کردن ، آب و رطوبت چیزی را گرفتن .
-
ناکش
فرهنگ فارسی معین
(کَ یا کِ) (اِ.) مجرایی در دیوار بنا که هوا در آن جاری باشد و رفع رطوبت کند.
-
آهک
فرهنگ فارسی معین
(هَ)( اِ.) 1 - اکسید کلیسم ،جسمی است سفید، جذب کنندة رطوبت که از پخته شدن سنگ آهک به دست می آید. 2 - نوره ، واجبی .
-
ایزوگام
فرهنگ فارسی معین
(زُ) [ فر. ] (اِ.) نام تجارتی نوعی عایق آمادة ضد رطوبت جهت پوشاندن پشت بام و مانند آن ، استخر و مانند آن .
-
تنشیف
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (مص م .) 1 - خشک کردن آب یا رطوبت چیزی . 2 - خشک شدن شیر در پستان .
-
ثری
فرهنگ فارسی معین
(ثَ را) [ ع . ] (اِ.)1 - تری ، رطوبت . 2 - خاک نمناک . 3 - زمین ، خاک . ؛ از ~ تا به ثریا از زمین تا بالای آسمان .
-
طبله کردن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . کَ دَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) باد کردن و برآمدن گچ یا رنگ در اثر رطوبت یا علل دیگر.
-
نم
فرهنگ فارسی معین
(نَ) [ په . ] (اِ.) 1 - رطوبت . 2 - قطره . 3 - آب اندک . ؛ ~ پس ندادن (عا.) خسیس بودن ، بخیل بودن .
-
نم کرده
فرهنگ فارسی معین
(نَ. کَ دِ) (ص مف .) 1 - رطوبت کشیده ، اندکی آب زده . 2 - (کن .) (عا.) رفیقه ، معشوقه .