کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رصد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
رصد
فرهنگ فارسی معین
(رَ صَ) [ ع . ] 1 - (مص م .) نظر دوختن ، مراقب بودن . 2 - (اِ.) جایی که در آن با ابزار نجومی به مطالعة ستارگان می پردازند.
-
واژههای همآوا
-
رسد
فرهنگ فارسی معین
(رَ سَ) [ معر. ] (اِ.) 1 - بهره ، نصیب به حصه . 2 - سهم مالیاتی .
-
رسد
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِ.) دسته ، واحدی نظامی شامل سه جوخه .
-
جستوجو در متن
-
رصاد
فرهنگ فارسی معین
(رَ صّ) [ ع . ] (ص .) 1 - رصد کننده . 2 - رصد خانه . 3 - پاسبان ، شبگرد.
-
ارصاد
فرهنگ فارسی معین
(اَ) [ ع . ] (اِ.) جِ رصد.
-
تنجیم
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (مص م .) رصد کردن ستارگان .
-
تلسکوپ
فرهنگ فارسی معین
(تِ لِ) [ فر. ] (اِ.) دوربین بزرگ که با آن ستارگان را رصد می کنند.
-
ارصاد
فرهنگ فارسی معین
( اِ ) [ ع . ] (مص م .) 1 - چشم داشتن . 2 - رصد بستن . 3 - مراقب بودن .