کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رسیده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
رسیده
فرهنگ فارسی معین
(رَ دِ) (ص مف .) 1 - آمده ، وارد. 2 - متصل ، پیوسته .3 - پخته ، پخته شده . 4 - کامل و بالغ شده .
-
واژههای مشابه
-
چشم رسیده
فرهنگ فارسی معین
( ~. رَ دِ) (ص مف .) کسی که چشم زخم به او رسیده .
-
واقعه رسیده
فرهنگ فارسی معین
( ~. رِ دِ) [ ع - فا. ] (ص مف .) دچار حادثة بَد شده ، مصیبت دیده .
-
جستوجو در متن
-
یانع
فرهنگ فارسی معین
(ن ) [ ع . ] (اِفا. ص .) رسیده .
-
جوجه فکلی
فرهنگ فارسی معین
( ~. فُ کُ) (اِمر.) تازه به دوران رسیده ، ندید بدید.
-
جوجه خروس
فرهنگ فارسی معین
( ~. خُ) (اِمر.) کنایه از: جوانِ تازه به دوران رسیده .
-
خاسر
فرهنگ فارسی معین
(س ِ) [ ع . ] (اِفا.) زیانکار، زیان رسیده .
-
سپری
فرهنگ فارسی معین
(س پَ) [ په . ] (ص مف .)تمام شده ، به آخر رسیده .
-
منقضی
فرهنگ فارسی معین
(مُ قَ) [ ع . ] (اِفا.) تمام شده ، به آخر رسیده .
-
موروث
فرهنگ فارسی معین
(مُ) [ ع . ] (اِمف .) ارث گذاشته شده ، هرچیز که به ارث رسیده باشد.
-
ناضج
فرهنگ فارسی معین
(ض ) [ ع . ] (ص .) آن چه که رسیده و پخته (میوه ، گوشت ).
-
نورس
فرهنگ فارسی معین
(نُ رَ) (ص مف .) نو رسیده ، جوان .
-
مادرگان
فرهنگ فارسی معین
(دَ) (اِمر.) آن چه به فرزند رسیده باشد از مادر؛ مق .پدرگان .