کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رحم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
رحم
فرهنگ فارسی معین
(رَ حْ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - مهربانی . 2 - بخشودن ، گذشتن .
-
رحم
فرهنگ فارسی معین
(رَ حِ) [ ع . ] (اِ.) زهدان ، بچه دان .
-
واژههای مشابه
-
بی رحم
فرهنگ فارسی معین
(رَ) [ فا - ع . ] (ص مر.) 1 - سخت دل ، شقی ، قسی . 2 - ظالم ، ستمکار.
-
جستوجو در متن
-
بوکان
فرهنگ فارسی معین
( اِ.) زهدان ، رحم .
-
بچه دان
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِمر.) رحم ، زهدان .
-
قاسی
فرهنگ فارسی معین
[ ع . ] (ص .) سنگدل ، بی رحم .
-
خون افشان
فرهنگ فارسی معین
(اَ) (ص فا.) خونریز، بی رحم .
-
خیره کش
فرهنگ فارسی معین
( ~. کُ) (ص فا.) ظالم ، بی رحم .
-
سنگدل
فرهنگ فارسی معین
( ~ . دِ) (ص مر.) کنایه از: بی رحم .
-
راحم
فرهنگ فارسی معین
(حِ) [ ع . ] (اِفا.) رحم کننده ، بخشاینده .
-
ساستا
فرهنگ فارسی معین
[ اوس . ] (اِ.) 1 - بی رحم ، ظالم . 2 - اهریمن .
-
عیشا
فرهنگ فارسی معین
[ ع . ] (اِ.) قرارگاه طفل در رحم مادر.
-
کورتاژ
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) عمل خارج کردن جنین از رحم ، سقط جنین .