کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رتبه بندی داده ها پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
کلاسه
فرهنگ فارسی معین
(کِ س ) [ فر. ] (اِ.) 1 - آن چه در رده ها یا طبقه های مشخص مرتب و دسته بندی شده باشد، رده بندی شده ، طبقه بندی . (فره ). 2 - نمرة پشت پرونده .
-
بسته بندی
فرهنگ فارسی معین
( ~. بَ) (حامص .) عمل بستن اشیا به صورت جعبه ها و قوطی ها و مانند آن .
-
کرت بندی
فرهنگ فارسی معین
(کَ. بَ) (حامص .) تقسیم مزارع و باغچه ها به قسمت های تقریباً مساوی .
-
فرمت
فرهنگ فارسی معین
(فُ مَ) [ فر. ] (اِمص .) 1 - تقسیم دیسک به بخش های نشان دار برای ذخیرة داده ها و بازیابی اطلاعات . 2 - نحوة آرایش داده ها برای ذخیره یا نمایش .
-
مجوس
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ معر. ] (ص .) نامی که عرب ها به زرتشتیان داده بودند.
-
بی طرف
فرهنگ فارسی معین
(طَ رَ) [ فا - ع . ] (ص مر.) 1 - کسی که تعصب ندارد. 2 - دولتی که در سیاست های جهانی داخل دسته بندی ها نشود و جانب بعضی دولت ها را نگیرد.
-
گمولوژی
فرهنگ فارسی معین
(گِ مُ لُ) [ فر. ] (اِ.) علم مطالعة گوهرسنگ ها که به بررسی منبع و منشأ و توصیف و درجه بندی و شناسایی و ارزیابی آن ها می پردازد، گوهرشناسی . (فره ).
-
غمنامه
فرهنگ فارسی معین
( ~ . مِ) [ ع - فا. ] (اِمر.) نوشته ای که در آن رنج ها یا غم ها شرح داده شده است ، تراژدی .
-
قلم بندی
فرهنگ فارسی معین
(قَ لَ. بَ) [ معر. ] (حامص .) عمل قلم بند و آن تهیه و ساختن قلم مو برای انواع نقاشی ها است .
-
نرم افزار
فرهنگ فارسی معین
(نَ اَ) (اِ.) مجموعه ای از برنامه ها و داده ها، کتابچة راهنما و مانند آن ها که بتوان آن را برای انجام کار مشخصی با استفاده از کامپیوتر به کار برد.
-
وجوهات
فرهنگ فارسی معین
(وُ) [ ع . ] (اِ.) جِ وجوه . 1 - پول ها. 2 - آن چه بابت خمس و زکات در اختیار علمای روحانی قرار داده می شود.
-
فلاپی درایو
فرهنگ فارسی معین
(فِ دِ) [ انگ . ] (اِ.) وسیله ای که داده ها را از روی دیسکت به حافظة کامپیوتر یا برعکس انتقال می دهد.
-
خوازه
فرهنگ فارسی معین
(خا زِ)(اِ.) 1 - طاق نصرت ، چوب بستی برای چراغانی و آذین بندی . 2 - قبه ای از گل ها و ریاحین . 3 - خواهش ، میل .
-
مینرالوژی
فرهنگ فارسی معین
(نِ لُ) [ فر. ] (اِ.) علم مطالعة کانی ها به ویژه از لحاظ ترکیب و خواص و رده بندی و نحوة تشکیل ، کانی شناسی . (فره ).
-
فرهنگ نویسی
فرهنگ فارسی معین
( ~ . نِ)(حامص .) شاخه ای از ادبیات که به گردآوری ، پژوهش ، رده بندی و تعریف واژه ها یک زبان یا یک رشته اختصاص دارد.