کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
را سرپرستی و تربیت کرد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
شورش را درآوردن
فرهنگ فارسی معین
(رَ. دَ. وَ دَ) (مص ل .) (عا.)کار را به افراط کشیدن ، از حد اعتدال خارج شدن .
-
فلنگ را بستن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . بَ تَ) (مص ل .) (عا.) گریختن ، فرار کردن .
-
جستوجو در متن
-
عایله مند
فرهنگ فارسی معین
( ~ . مَ) [ ع - فا. ] (اِمر.) دارای زن و فرزند، دارای افراد زیر سرپرستی .
-
نان خور
فرهنگ فارسی معین
(خُ) (اِفا.) زن و فرزند، کسی که تحت سرپرستی می باشد.
-
مترون
فرهنگ فارسی معین
(مِ رُ) [ انگ . ] (اِ.) کسی که سرپرستی و نظارت پرستاران را بر عهده دارد.
-
ضبط و ربط
فرهنگ فارسی معین
(ضَ طُ رَ) (حامص .) 1 - جمع و جور کردن . 2 - اداره و سرپرستی جایی یا کاری . 3 - یادداشت کردن .
-
محجور
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ ع . ] (اِمف .) شخص بالغی که توانایی ذهنی کافی ندارد و به حکم دادگاه زیر سرپرستی شخص دیگری قرار می گیرد.
-
پدرسالاری
فرهنگ فارسی معین
(پِ دَ) (حامص . اِ.) نوعی نظام اجتماعی و نظام دودمانی که در آن پدر یا مسن ترین فرد ذکور طایفه سرپرستی طایفه را بر عهده دارد.
-
تربیت
فرهنگ فارسی معین
(تَ یَ) [ ع . تربیة ] (مص م .) 1 - پروردن . 2 - ادب و اخلاق را به کسی آموختن . ؛ ~بدنی سازمانی که برنامه ریزی و اجرای امور ورزشی را بر عهده دارد. ؛ ~معلم مرکزی که دانشجویان را برای تدریس در مدارس یا دانشگاه ها آموزش می دهد، دانش سرا.
-
دانشسرا
فرهنگ فارسی معین
( ~. سَ) (اِمر.) 1 - محل فراگیری دانش . 2 - مدرسه ای که معلم و دبیر برای آموزشگاه ها تربیت می کند.
-
گوراسب
فرهنگ فارسی معین
(اَ) (اِمر.) گونة وحشی اسب که مخصوص آفریقاست . نام علمی این حیوان هیپوتیگریس است که ترجمة آن به فارسی اسب ببری می باشد. وجه تسمیه بدان جهت است که سطح بدن حیوان دارای خطوط تیره و روشنی است که از دور شباهت به پوست ببر پیدا می کند. این حیوان به صورت دست...
-
پرپر
فرهنگ فارسی معین
(پُ. پَ) (اِمر.) 1 - پوشیده از پر. 2 - هر گیاهی که گلش بر اثر تربیت و توجه بیش از حد معمول گلبرگ داشته باشد.
-
بز
فرهنگ فارسی معین
(بُ) ( اِ.) هر یک از گونه های جانوران پستان دار نشخوارکننده از تیره گاوان که جزو دام های اهلی تربیت می شود و از گوشت و پنیر و پشم و کرک آن استفاده می کنند و به هیئت وحشی نیز به نام بز کوهی وجود دارد.
-
انباره
فرهنگ فارسی معین
(اَ رِ) دستگاهی که می توان در آن برق ذخیره کرد و در هنگام لزوم از آن استفاده کرد، آکومولاتور.