کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
را به وجود آورد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
فلنگ را بستن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . بَ تَ) (مص ل .) (عا.) گریختن ، فرار کردن .
-
جستوجو در متن
-
ویتامین
فرهنگ فارسی معین
[ فر. ] (اِ.) مواد مخصوصی که در اغذیة مختلف وجود دارند و وجود آن ها در جیرة غذایی کاملاً ضروری است و کمبود آن ها منجر به امراض مختلفی می شود. ویتامین ها انواع بسیار دارند: آ، ای ، ب 1، ب 2، ب 6، ب 12، ب کمپلکس ، ث ، د، کا و غیره .
-
موز
فرهنگ فارسی معین
(مُ) (اِ.) گیاهی است پایا از ردة تک لپه ای ها که تیرة خاصی را در این رده به نام تیرة موزها به وجود آورده است . میوه اش گوشت دار و مطبوع و خوراکی است ومجموع میوها خوشه ای را به وجود می آورد.
-
گنجشک
فرهنگ فارسی معین
(گُ جِ) (اِ.) پرنده ای است کوچک از راسته سبک بالان که خانوادة خاصی را به نام خانوادة گنجشکان به وجود می آورد، عصفور.
-
یادآور
فرهنگ فارسی معین
(وَ) (ص فا.) آن که به یاد آورد، آن چه به یاد آورد.
-
آته ئیست
فرهنگ فارسی معین
(تِ) [ فر. ] ( ص . اِ.) منکر وجود خدا، بی اعتقاد به وجود خدا.
-
تریشین
فرهنگ فارسی معین
(تِ) [ فر. ] (اِ.) یکی از کرم های طفیلی از خانوادة نماتودها که در انسان مرض تریشینوز را به وجود می آورد. این جانور کرم کوچک نخی شکل و باریکی است که حداکثر طولش در حدود 6 میلیمتر است .
-
ثعلب
فرهنگ فارسی معین
(ثَ لَ) [ ع . ] (اِ.) گیاهی است از ردة تک لپه ای ها که گونه هایش تیرة ثعلب را به وجود می آورد. این گیاه دارای گل های خوشه ای صورتی و سفید است و خاصیت دارویی دارد.
-
دنبالچه
فرهنگ فارسی معین
( ~. چِ) (اِمصغ .) آخرین استخوان مهره ای که در انسان از التیام چهار یا پنج مهره به وجود آمده . وجود این استخوان در انسان به جای دم در حیوانات می باشد.
-
تکون
فرهنگ فارسی معین
(تَ کَ وُّ) [ ع . ] (مص ل .) به وجود آمدن ، هستی یافتن .
-
تکوین
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (مص م .) آفریدن ، به وجود آوردن .
-
موجد
فرهنگ فارسی معین
(جِ) [ ع . ] (اِفا.) به وجود آورنده ، آفریننده .
-
مکون
فرهنگ فارسی معین
(مُ کَ وَّ) [ ع . ] (اِمف .) به وجود آورده شده ، موجود شده .
-
مکون
فرهنگ فارسی معین
(مُ کَ وِّ) [ ع . ] (اِفا.) به وجود آورنده ، موجد.