کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
را بر هم زد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
شورش را درآوردن
فرهنگ فارسی معین
(رَ. دَ. وَ دَ) (مص ل .) (عا.)کار را به افراط کشیدن ، از حد اعتدال خارج شدن .
-
فلنگ را بستن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . بَ تَ) (مص ل .) (عا.) گریختن ، فرار کردن .
-
جستوجو در متن
-
تناشد
فرهنگ فارسی معین
(تَ شُ) [ ع . ] (مص ل .) بر هم خواندن ، با هم سرودن .
-
رصف
فرهنگ فارسی معین
(رَ) [ ع . ] (مص م .) 1 - پیچیدن پی را بر پیکان تیر. 2 - پای بر پای پیچیدن . 3 - سنگ بر هم نهادن در بنا.
-
بستو
فرهنگ فارسی معین
(بَ) ( اِ.) 1 - سبو، کوزة سفالین . 2 - چوبی که ماست را بر هم زنند تا مسکه و دوغ از هم جدا گردد.
-
ریخت و پاش
فرهنگ فارسی معین
(تُ)(مص مر.) 1 - کارهای در هم و بر هم . 2 - زیاده روی در خرج .
-
بشلیدن
فرهنگ فارسی معین
(بَ شَ دَ) (مص م .) درآویختن ، بر هم چسبیدن .
-
پشولیدن
فرهنگ فارسی معین
(پُ دَ) (مص م .) بر هم زدن ، پاشیدن .
-
هم آغوش
فرهنگ فارسی معین
(هَ) (ص مر.) در آغوش یکدیگر، در بر یکدیگر.
-
کامستن
فرهنگ فارسی معین
(مِ تَ) (مص م .) بر هم زدن معامله ، دبه درآوردن .
-
متساقط
فرهنگ فارسی معین
(مُ تَ قِ) [ ع . ] (اِفا.) بر هم فرو ریزنده .
-
صفق
فرهنگ فارسی معین
(صَ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - دست بر دست زدن . 2 - دست بر دست هم زدن در معامله .
-
اغضاء
فرهنگ فارسی معین
( اِ ) [ ع . ] 1 - چشم بستن ، چشم بر هم نهادن . 2 - (اِمص .) چشم پوشی ، گذشت .
-
ارتهاش
فرهنگ فارسی معین
(اِ تِ) [ ع . ] (مص ل .) جفتک زدن چهارپایان بر یکدیگر و زخمی کردن هم .