کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
راه بازرگانی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
راه راه
فرهنگ فارسی معین
(ص .) دارای خطوط موازی .
-
بریدن راه
فرهنگ فارسی معین
(بُ دَ نِ)(مص ل .)راهزنی ، دزدی .
-
راه بریدن
فرهنگ فارسی معین
(بُ دَ) (مص ل .) 1 - راه پیمودن . 2 - دزدی از مسافران ، راهزنی .
-
راه دادن
فرهنگ فارسی معین
(دَ) (مص ل .) رخصت دادن .
-
راه داشتن
فرهنگ فارسی معین
(تَ) (مص ل .) قطع طریق کردن ، راهزنی کردن .
-
راه گرفتن
فرهنگ فارسی معین
(گِ رِ تَ) (مص م .) راه را سد کردن ، سر راه را گرفتن .
-
راه نرفته
فرهنگ فارسی معین
(نَ رَ تِ) (ص مر.) تجربة نادیده .
-
راه انجام
فرهنگ فارسی معین
(اَ) (اِمر.)1 - اسباب سفر. 2 - مرکب - سواری . 3 - پیک ، قاصد.
-
راه پیما
فرهنگ فارسی معین
(پَ یا پِ) (ص فا.) 1 - راه پیماینده ، راه رونده . 2 - مسافر. 3 - تندرو، سریع السیر. ج . راه پیمایان .
-
راه گستر
فرهنگ فارسی معین
(گُ تَ) (ص فا.) تندرو، راهوار.
-
راه گیر
فرهنگ فارسی معین
(ص فا.) = راه گیرنده : 1 - راه رو، مسافر. 2 - راهزن ، قاطع طریق .
-
راه نشین
فرهنگ فارسی معین
(نِ) (ص فا.) 1 - گدای سر راه . 2 - غریب ، بی کس .
-
راه وبیراه
فرهنگ فارسی معین
(هُ) 1 - (اِ.) راه های اصلی و فرعی . 2 - (ق .) گاه و بیگاه ، در هر فرصت .
-
چشم به راه
فرهنگ فارسی معین
( ~. بِ) (ص مر.) منتظر.
-
راه و چاه
فرهنگ فارسی معین
(هُ) (اِمر.) روش ، طریقه .