کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
راهی کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
فرستادن
فرهنگ فارسی معین
(فِ رِ دَ) (مص م .) روانه کردن ، راهی کردن .
-
قدم رنجه کردن
فرهنگ فارسی معین
(قَ دَ. رَ جِ. کَ دَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) زحمت راهی را تحمل کردن .
-
دیده
فرهنگ فارسی معین
(دِ) 1 - (اِ.) چشم ، عین . ج . دیدگان . 2 - (ص مف .) رؤیت شده ، منظور. 3 - نگاه ، نظر. 4 - مردمک چشم . ؛ ~سپید کردن کنایه از: کور شدن از شدت چشم به راهی . (?(دیده بان ( ~.) (ص مر.) = دیدبان : 1 - مأموری که بالای دیدگاه ایستد و هرچه از دور بیند به...