کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
راهنما 3 پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
بیدق
فرهنگ فارسی معین
(دَ) [ معر. ] ( اِ.) 1 - پیاده . 2 - یکی از مهره های شطرنج . ج . بیادق . 3 - راهنما در سفر.
-
داله
فرهنگ فارسی معین
(لِ یا لَ) [ ع . دالة ] 1 - (اِفا.) مؤنث دال ؛ راهنما، هادی . 2 - (اِ.) آشنایی . 3 - ناز. 4 - جرأت ، گستاخی .
-
دلیل
فرهنگ فارسی معین
(دَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - مرشد، راهنما. 2 - راه ، طریق . 3 - جهت ، سبب . 4 - آن چه که برای اثبات امری به کار برند. ج . ادلاء ادله .
-
مرشد
فرهنگ فارسی معین
(مُ ش ) [ ع . ] 1 - (اِفا.) راهنما، هدایت کننده . 2 - (اِ.) در تصوف کسی که تربیت و ریاست گروهی از صوفیان را به عهده دارد. 3 - کسی که به هنگام ورزش ورزشکاران باستانی در زورخانه آنان را راهنمایی کند. 4 - لقبی برای شعبده باز و معرکه گیر.