کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
راندن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
راندن
فرهنگ فارسی معین
(دَ) [ په . ] (مص م .) 1 - بیرون کردن . 2 - راه انداختن چهارپا. 3 - طرد کردن .
-
واژههای مشابه
-
باز راندن
فرهنگ فارسی معین
(دَ) (مص ل .) حکایت کردن ، بیان کردن .
-
تنعم راندن
فرهنگ فارسی معین
( ~. دَ) [ ع - فا. ] (مص ل .)خوش - گذرانی کردن ، عیاشی کردن .
-
سبیل راندن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . دَ) [ ع - فا. ] (مص م .) انفاق کردن ، مالی یا چیزی را به نیت بخشیدن .
-
سیاست راندن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . دَ) [ ع - فا. ] (مص م .) مجازات کردن ، تنبیه کردن .
-
سلطان راندن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . دَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) به هیجان آمدن ، جوشش نشان دادن .
-
شهر راندن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . دَ) (مص ل .) کشورداری .
-
مملکت راندن
فرهنگ فارسی معین
( ~. دَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) فرمانروایی کردن .
-
فرمان راندن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . دَ) (مص ل .) حکومت کردن .
-
فرس راندن
فرهنگ فارسی معین
(فَ رَ. دَ) [ ع - فا. ] (مص م .) 1 - اسب راندن . 2 - کنایه از: جستجو کردن ، تفحص کردن .
-
گرم راندن
فرهنگ فارسی معین
(گَ. دَ) (مص ل .) تاختن ، چهارنعل رفتن .
-
ماجرا راندن
فرهنگ فارسی معین
( ~. نْ دَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) 1 - حکایت گفتن ، سرگذشت تعریف کردن . 2 - حادثه ای ایجاد کردن .
-
جستوجو در متن
-
سیاقت
فرهنگ فارسی معین
(قَ) [ ع . سیاقة ] 1 - (مص م .) راندن (چهارپایان و غیره ). 2 - سخن راندن . 3 - حدیث گفتن .