کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
راس کوه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
رأس
فرهنگ فارسی معین
(رَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - سر. 2 - بزرگ و مهترِ قوم . 3 - واحدی برای شمارش چهارپایان . 4 - بلندی ج . روؤس (رئوس ).
-
رأس الجدی
فرهنگ فارسی معین
( ~ُ لْ ج َ دَ) [ ع . ] (اِمر.) بخشی از منطقة البروج به محاذات اول برج جدی . ورود خورشید به این منطقه برابر با اول زمستان است .
-
رأس السرطان
فرهنگ فارسی معین
( ~ُ لْ سَ رَ) [ ع . ] (اِمر.) بخشی از منطقة البروج به محاذات اول برج سرطان . ورود خورشید به این منطقه ، اول تابستان است .
-
رأس المال
فرهنگ فارسی معین
( ~ُ) [ ع . ] (اِمر.) اصل سرمایه ، مایه .
-
جستوجو در متن
-
شعفه
فرهنگ فارسی معین
(شَ عَ فَ یا فِ) [ ع . شعفة ] (اِ.) 1 - سر کوه ، رأس جبل . 2 - پاره ای از موی مجتمع در سر. 3 - باران نرم . 4 - سر قلب ، آن جا که به علاقة رگ آویزان است ؛ ج . شعف ، شعوف ، شاف ، شعفات .