کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رابطة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
رابطه
فرهنگ فارسی معین
(بِ طِ) [ ع . رابطة ] (اِ.) پیوند، بستگی .
-
جستوجو در متن
-
سر و سر داشتن
فرهنگ فارسی معین
(سَ رُ سِ رّ. تَ) [ فا - ع . ] (مص ل .) رابطه داشتن ، رابطة پنهانی داشتن .
-
بازار داشتن
فرهنگ فارسی معین
(تَ)(مص ل .) طالب بودن ، رابطه داشتن .
-
زناشویی
فرهنگ فارسی معین
(زَ) (حامص .) ازدواج ، برقراری رابطة زن و شوهری .
-
ذی ربط
فرهنگ فارسی معین
(رَ) [ ع . ] (ص مر.) دارای رابطه با موضوع مورد نظر.
-
روابط
فرهنگ فارسی معین
(رَ بِ) [ ع . ] (اِ.) جِ رابطه ؛ پیوندها، پیوستگی ها.
-
مترس
فرهنگ فارسی معین
(مِ رِ) [ فر. ] (اِ.) زنی که با مردی رابطة جنسی نامشروع دارد، معشوقه .
-
است
فرهنگ فارسی معین
( اَ ) (فع رابطه .) سوم شخص مفرد از مصدر «اَستن » [ = هستن . ] (زمان حال فعل «بودن »): هوا روشن است .
-
ارتباط
فرهنگ فارسی معین
(اِ تِ) [ ع . ] 1 - (مص م .) ربط دادن ، پیوند چیزی به چیزی . 2 - (اِمص .) بستگی ، پیوستگی ، رابطه . ج . ارتباطات .
-
بستگی
فرهنگ فارسی معین
(بَ تِ) (حامص .) 1 - رابطه ، ارتباط ، پیوستگی . 2 - استواری و استحکام . 3 - عقد، بند، علاقه .
-
بی ربط
فرهنگ فارسی معین
(رَ) [ فا - ع . ] 1 - (ق مر.) بدون ارتباط ، بی رابطه . 2 - بی اساس ، مهمل .
-
ترمودینامیک
فرهنگ فارسی معین
(تِ مُ) [ انگ . ] (اِ.) شاخه ای از (علم ) فیزیک که به بررسی رابطة گرما و صورت های دیگر انرژی می پردازد. (فره ).
-
رفیقه
فرهنگ فارسی معین
(رَ قِ) [ ع . رفیقة ] (اِ.) مؤنث رفیق ، دختر یا زنی که با مردی که همسرش نیست ، رابطة عاشقانه داشته باشد.
-
عزب خانه
فرهنگ فارسی معین
( ~ . نِ) [ ع - فا. ] (اِمر.) 1 - خانه - ای که چند مرد مجرد در آن زندگی می کنند. 2 - جایی که مردها با زن ها رابطة نامشروع برقرار می کنند.