کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
را پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
را
فرهنگ فارسی معین
[ په . ] (حر.) 1 - نشانة مفعول صریح یا بی واسطه (مستقیم ): خانه را خریدم ، کتاب را دادم . 2 - اختصاص را رساند به معنی برای : منت خدای را. 3 - دربارة ، در حق : و آن آنچنان بود که ایشان موسی را گفتند پیس است . 4 - برای اعتراض و تمسخر یا تنبیه بعد از اس...
-
واژههای مشابه
-
شورش را درآوردن
فرهنگ فارسی معین
(رَ. دَ. وَ دَ) (مص ل .) (عا.)کار را به افراط کشیدن ، از حد اعتدال خارج شدن .
-
فلنگ را بستن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . بَ تَ) (مص ل .) (عا.) گریختن ، فرار کردن .
-
جستوجو در متن
-
آماس
فرهنگ فارسی معین
( اِ.) = آماز: ورم ، برآمدگی ، آماده و آماز نیز گویند.
-
آماسانیدن
فرهنگ فارسی معین
(دَ)(مص م )ایجاد برآمدگی کردن ، متورم کردن . آماهانیدن و آماهیدن هم گفته می شود.
-
آماسیدن
فرهنگ فارسی معین
(دَ) (مص ل .) باد کردن ، ورم کردن .
-
آماق
فرهنگ فارسی معین
( اِ.) گوشه چشم .
-
آمال
فرهنگ فارسی معین
[ ع . ] ( اِ.) جِ امل ؛ امیدها، آرزوها.
-
آمانی
فرهنگ فارسی معین
[ ع . ] ( اِ.) جِ امنیّت ؛ آرزوها.
-
آماهانیدن
فرهنگ فارسی معین
(دَ) (مص م .) نک آماسانیدن .
-
آماهیدن
فرهنگ فارسی معین
(دَ) (مص ل .) نک آماسانیدن .
-
آمبولانس
فرهنگ فارسی معین
[ فر. ] ( اِ.) اتومبیل مخصوص جهت حمل بیماران و مجروحان به بیمارستان و یا مردگان به آرامگاه .
-
آمپر
فرهنگ فارسی معین
(پِ) [ فر. ] ( اِ.) واحدی برای اندازه - گیری شدت جریان برق . ؛ ~ کسی بالا رفتن کنایه از: خشمگین شدن وی .