کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ذهن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ذهن
فرهنگ فارسی معین
(ذِ) [ ع . ] (اِ.) 1 - فهم ، دریافت . 2 - حافظه ، یاد. 3 - هوش ، خرد. ج . اذهان . 4 - باطن ، درون .
-
جستوجو در متن
-
بلید
فرهنگ فارسی معین
(بَ) [ ع . ] (ص .) کند ذهن ، کودن .
-
بلادت
فرهنگ فارسی معین
(بَ دَ) [ ع . بلادة ] (مص ل .) 1 - کند ذهن بودن . 2 - کودنی .
-
تصور
فرهنگ فارسی معین
(تَ صَ وُّ) [ ع . ] (مص ل .) پنداشتن ، صورت کسی یا چیزی را به ذهن آوردن .
-
شیرفهم کردن
فرهنگ فارسی معین
(فَ. کَ دَ) (مص م .)(عا.)فهماندن مطلب به شخص کُند ذهن .
-
ویر
فرهنگ فارسی معین
[ په . ] (اِ.) 1 - هوش ، فهم . 2 - یاد، ذهن .
-
فوت شدن
فرهنگ فارسی معین
(شُ دَ) (مص ل .) (عا.) به سرعت و به آسانی در ذهن جا گرفتن و حفظ شدن .
-
حفظ
فرهنگ فارسی معین
(حِ) [ ع . ] 1 - (مص م .) نگاهبانی کردن ، نگه داری کردن . 2 - به ذهن سپردن ، در حافظه نگاه داشتن . 3 - (اِ.) یاد، ذهن . 4 - جلوگیری از ایجاد خدشه یا آشفتگی .
-
ذهینه
فرهنگ فارسی معین
(ذِ یِّ) [ ع . ذهنیة ] (ص نسب .) مؤنث ذهنی . (در علم منطق قضیه ای است که مصادیق و محکوم علیه و موضوع آن در ذهن باشد مانند قضیة «دونقیض با هم جمع نگردند.» موضوع - که نقیضان است - در ذهن است ).
-
استثنائی
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ ع . ] (ص نسب .) 1 - کسی که هوش زیادی دارد. 2 - کودن ، کم ذهن . 3 - بی - مانند، بی همتا.
-
ایحاء
فرهنگ فارسی معین
[ ع . ] (مص م .) 1 - وحی فرستادن ، الهام کردن . 2 - مطلبی را در ذهن یا دل کسی افکندن .
-
حافظه
فرهنگ فارسی معین
(فِ ظِ) [ ع . حافظة ] (اِفا.) ذهن ، قوه ای که ضبط و نگهداری مطالب را به عهده دارد.
-
خاطر
فرهنگ فارسی معین
(طِ) [ ع . ] (اِ.) 1 - آنچه که در دل گذرد. 2 - دل ، ضمیر. 3 - ذهن ، حافظه .
-
خاطره
فرهنگ فارسی معین
(طِ رِ) [ ع . ] (اِ.) ضمیر، اندیشه و خیال ، یادبود، یادگار، آن چه بر کسی گذشته و اثرش در ذهن مانده .