کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ذخیره پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ذخیره
فرهنگ فارسی معین
(ذَ رِ) [ ع . ذخیرة ] (اِ.) 1 - پس انداز، اندوخته . ج . ذخایر. 2 - آن که می تواند در صورت غیبت یا کناره گیری عضوی از یک گروه جانشین او شود. 3 - آن که به خاطر به وجود آمدن نیاز جنگی به خدمت در ارتش فراخوانده شود. 4 - (کن .) معلومات ، افکار. 5 - (کن ) ...
-
واژههای مشابه
-
ذخیره نهادن
فرهنگ فارسی معین
( ~. نَ دَ) [ ع - فا. ] (مص م .) پس انداز کردن ، ذخیره کردن .
-
ذخیره سازی
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ ع - فا. ] (اِمص .) عمل ذخیره کردن .
-
جستوجو در متن
-
زاپاس
فرهنگ فارسی معین
[ روس . ] (اِ.) ذخیره ، یدکی .
-
هنگ
فرهنگ فارسی معین
(هُ) (اِ.) ذخیره ، توشه .
-
پس انداز
فرهنگ فارسی معین
(پَ اَ) (اِ.) ذخیره ، اندوخته .
-
پس افکندن
فرهنگ فارسی معین
( ~. اَ کَ دَ) (مص م .) پس انداز کردن ، ذخیره کردن .
-
پس انداز کردن
فرهنگ فارسی معین
( ~. کَ دَ) (مص م .) ذخیره کردن ، صرفه جویی کردن .
-
تاپو
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) خمرة سفالی بزرگ که در آن آرد و گندم ذخیره کنند.
-
سی .دی
فرهنگ فارسی معین
[ انگ . ]C.D نوعی دیسک برای ذخیره کردن اطلاعات ، دیسک فشرده .
-
مخزون
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ ع . ] (اِمف .) در خزانه نهاده شده ، ذخیره کرده شدن .
-
فرمت
فرهنگ فارسی معین
(فُ مَ) [ فر. ] (اِمص .) 1 - تقسیم دیسک به بخش های نشان دار برای ذخیرة داده ها و بازیابی اطلاعات . 2 - نحوة آرایش داده ها برای ذخیره یا نمایش .
-
آب انبار
فرهنگ فارسی معین
(اَ)(اِمر.) 1 - جایی سرپوشیده برای ذخیره کردن آب در زیرزمین . 2 - آبدان ، آبگیر.