کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دینبه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
دین
فرهنگ فارسی معین
(دَ یا دِ) [ ع . ] (اِ.) قرض ، وام . ج . دیون .
-
دین
فرهنگ فارسی معین
[ په . ] (اِ.) 1 - آیین ، کیش . 2 - راه ، روش . 3 - نام روز بیست وچهارم از هر ماه شمسی و نیز نام یکی از ایزدان زردشتی که نگهبان همین روز می باشد.
-
به
فرهنگ فارسی معین
( ~.) ( اِ.) درختی است مانند درخت سیب که پشت برگ هایش کرک دار است . میوه اش زرد و خوشبو و کرکدار که در پاییز می رسد. میوه و تخم میوه اش برای سینه و ریه نافع است .
-
به
فرهنگ فارسی معین
صرافت کاری افتادن (بِ. صِ فَ تِ اُ دَ) [ فا - ع . ] (مص ل .) به انجام کاری وسوسه شدن .
-
به
فرهنگ فارسی معین
(بِ) (حراض .) 1 - به وسیلة ، توسط . 2 - سوگند، قَسم مانند: به خدا، به جان تو. 3 - به سویی ، به طرف . 4 - برای ، به خاطر. 5 - بر روی ، بر.
-
به
فرهنگ فارسی معین
(بِ) [ په . ] (ص .) خوب ، نیک .
-
دین پژوه
فرهنگ فارسی معین
(پَ) 1 - (ص فا.) پژوهندة دین ، جویندة دین . 2 - (اِمر.) روز پانزدهم از هر ماه ملکی .
-
دین دار
فرهنگ فارسی معین
(ص فا.) 1 - کسی که دارای دین و آیینی باشد، متدین . 2 - متدین به دین اسلام . 3 - متقی ، با تقوی .
-
به لیمو
فرهنگ فارسی معین
(بِ) [ فا - سنس . ] (اِ.) 1 - درختچه ای از تیرة شاه پسندیان که برگ های آن طعم تند و کمی تلخ دارد و گل های کوچکش به صورت سنبله های متعدد در انتهای محور ساقه می روید. 2 - شربتی که از جوشاندن میوة به و اضافه کردن آب لیمو تهیه می شود.
-
به مجرد
فرهنگ فارسی معین
(بِ. مُ جَ رَُ دِ) [ فا - ع . ] (ق مر.) در حال ، بلافاصله .
-
سر به
فرهنگ فارسی معین
زیر ( ~ . بِ) (ص مر.) کنایه از: محجوب ، فروتن .
-
سر به
فرهنگ فارسی معین
هوا ( ~ . بِ هَ) [ فا - ع . ] (ص مر.) بی توجه ، بازی گوش ، بی دقت .
-
اغر به خیر
فرهنگ فارسی معین
(اُ غُ. بِ. خِ) [ تُر - ع . ] جملة دعایی به معنی : 1 - خیر پیش ، به سلامت . 2 - روز به خیر، وقت به خیر.
-
به جا آوردن
فرهنگ فارسی معین
(بِ. وَ دَ) (مص م .) 1 - شناختن ، به یاد آوردن . 2 - انجام دادن .
-
به چیز داشتن
فرهنگ فارسی معین
(ب . تَ) (مص ل .) در شمار آن چیز آوردن .