کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دیده ور پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
آسیب دیده
فرهنگ فارسی معین
(دِ)(ص مف .)صدمه دیده ، ضربه - خورده .
-
داغ دیده
فرهنگ فارسی معین
(دِ) (ص مف .) مصیبت زده .
-
شوخ دیده
فرهنگ فارسی معین
(دَ یا دِ) (ص مر.) بی شرم .
-
شوی دیده
فرهنگ فارسی معین
(دِ) (ص مر.) زنِ بیوه .
-
فراخ دیده
فرهنگ فارسی معین
( ~ . دِ) (ص مر.) نک فراخ بین .
-
دیده بر کردن
فرهنگ فارسی معین
( ~. بَ. کَ دَ)(مص ل .) چشم باز کردن ، بیدار شدن .
-
جستوجو در متن
-
ور
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِ.) گرمی ، حرارت .
-
ور
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ په . ] (اِ.) 1 - بغل ، پهلو. 2 - سینه . 3 - کمر.
-
ور
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ په . ] (اِ.) در ایران باستان در محاکمه های مبهم و مشکل دو طرف دعویی را مورد آزمایش (ور) قرار می دادند و آن دو گونه بوده است : 1 - ور گرم (گذشتن از آتش ). ور سرد (خوردن سوگند) و آن آب آمیخته با گوگرد بوده است که به متهم می خورانیدند.
-
ور
فرهنگ فارسی معین
(و ) (اِ.) (عا.) سخن بی معنی . ؛ شرُ ~حرف مفت ، سخن بی معنی .
-
ور
فرهنگ فارسی معین
( ~.) 1 - (حر.) حرف شرط ، مخفف و اگر. 2 - ( اِ.) طرف ، جانب . 3 - پسوندی است که به اسم می پیوندد و دارندگی را می رساند:بارور، تاج ور، کینه ور. 4 - پیشوندی است که بر سر افعال درآید به معنی بر: ورآمدن ، ورافتادن . 5 - بر سر اسماء (ریشه و مصادر مرخم ) د...
-
ور
فرهنگ فارسی معین
(وَ) (اِ.) تخته ای که در مکتب های قدیم معلمان روی آن به شاگردان تعلیم می دادند، سبق .
-
ابزارمند
فرهنگ فارسی معین
( ~. مَ) (ص مر. اِمر.) پیشه ور، استادکار.
-
احتراف
فرهنگ فارسی معین
(اِ تِ) [ ع . ] (مص ل .) پیشه ور شدن ، پیشه گرفتن .