کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دیدار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دیدار
فرهنگ فارسی معین
[ په . ] (اِمص .)1 - دیدن ، رؤیت . 2 - چهره ، سیما. 3 - بصیرت ، بینایی . 4 - (ص .) پدیدار، مریی . 5 - نظارت ، مصلحت .
-
جستوجو در متن
-
لقاء
فرهنگ فارسی معین
(لِ) [ ع . ] (مص م .) دیدار کردن ، دیدار.
-
تلقاء
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] 1 - (مص م .) دیدار کردن ، رو به رو شدن . 2 - (اِمص .) دیدار. 3 - جای دیدار.
-
بازدید
فرهنگ فارسی معین
(مص مر.) دیدار کردن ، دیدن .
-
تشاهد
فرهنگ فارسی معین
(تَ هُ) [ ع . ] (مص ل .) یکدیگر را دیدار کردن .
-
تلاقی
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (مص م .) دیدار کردن .
-
پاسنگین
فرهنگ فارسی معین
(سَ) (اِمر.) آن که دیر به دیدار دوستان و خویشان برود.
-
ملاقات
فرهنگ فارسی معین
(مُ) [ ع . ملاقاة ] (مص م .) دیدن ، دیدار کردن .
-
ملاقی
فرهنگ فارسی معین
(مُ) [ ع . ] (اِفا.) دیدار کننده ، روبرو شونده .
-
لقیه
فرهنگ فارسی معین
(لُ یَ) [ ع . ] (مص ل .) دیدن ، دیدار کردن .
-
عیان
فرهنگ فارسی معین
(ع ) [ ع . ] 1 - (مص م .) به چشم دیدن . 2 - (اِمص .) دیدار. 3 - (اِ.) یقین در دیدار و مشاهده . 4 - (ق .) ظاهر، آشکار.
-
التقاء
فرهنگ فارسی معین
(اِ تِ) [ ع . ] (مص م .) 1 - دیدار کردن ، یکدیگر را دیدن . 2 - پیوستن .
-
تصافح
فرهنگ فارسی معین
(تَ فُ) [ ع . ] (مص ل .) دست دادن ، دست هم رابه هنگام دیدار فشردن .
-
زیارت
فرهنگ فارسی معین
(رَ) [ ع . ] (مص م .) 1 - دیدار کردن . 2 - رفتن به مکان مقدس .