کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دچار شدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
گریبانگیر شدن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . شُ دَ) (مص ل .) دچار شدن ، دامن گیر شدن .
-
درگیر شدن
فرهنگ فارسی معین
( ~. شُ دَ) (مص ل .) 1 - دچار شدن . 2 - شروع شدن جنگ .
-
خبل
فرهنگ فارسی معین
(خَ بَ) [ ع . ] (اِمص .) 1 - دچار جنون شدن . 2 - فلج شدن .
-
واخوردن
فرهنگ فارسی معین
(خُ دَ) (مص ل .) 1 - یکّه خوردن ، دچار شوک شدن . 2 - بی رونق شدن .
-
هار شدن
فرهنگ فارسی معین
(شُ دَ) (مص ل .) 1 - به بیماری هاری دچار شدن . 2 - (عا.) (کن .) مغرور و سرمست شدن بر اثر افزونی مال و قدرت .
-
ورپریدن
فرهنگ فارسی معین
( ~. پَ دَ) (مص ل .) (عا.) دچار مرگ ناگهانی شدن .
-
در سرآمدن
فرهنگ فارسی معین
(دَ. سَ. مَ دَ) (مص ل .) 1 - سقوط کردن . 2 - دچار دردسر شدن .
-
ورغلمبیدن
فرهنگ فارسی معین
(وَ غُ لُ بِ دَ)(حامص .) ورقلمبیدن ، ورغلنبیدن ؛ ورم کردن ، دچار برآمدگی و قوز شدن .
-
هتک
فرهنگ فارسی معین
(هَ تَ) (اِ) (عا.) کون ، مقعد. ؛ ~ کسی پاره شدن (کن .) کونش پاره و دریده شدن . دچار کارهای طاقت فرسا شدن وی . ؛ ~کسی را پاره کردن (کن .) الف - کون را دریدن . ب - از وی کارهای طاقت فرسا کشیدن .
-
پیسی
فرهنگ فارسی معین
[ تُر. ] (اِ.) (حامص .) 1 - رفتار بد و ناهنجار. 2 - خنسی ، بیچارگی . ؛ به ~ افتادن دچار عسرت یا تنگی معیشت شدن و به مخمصه افتادن .
-
خاک
فرهنگ فارسی معین
[ په . ] (اِ.) 1 - رویة زمین که باعث رویاندن نباتات می شود، تراب . 2 - مملکت ، کشور. 3 - گور، قبر، گورستان . 4 - چیز بی قدر ؛ ~ بر سر شدن کنایه از: سخت بی نوا شدن ، دچار رویدادی بسیار غم انگیز شدن . ؛ به ~افتادن کنایه از: زبون شدن . ؛ به ~ افکن...
-
ابتلاء
فرهنگ فارسی معین
(اِ تِ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) دچار شدن ، در بلا افتادن . 2 - (مص م .) مورد آزمایش قرار دادن ، امتحان کردن .3 - (اِمص .) گرفتاری ، مصیبت .
-
محتقن
فرهنگ فارسی معین
(مُ تَ ق ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - بیماری که به حبس بول دچار شود. 2 - بیماری که برای بهبود از بند شدن بول حقنه گیرد. 3 - نسجی که در آن خون زیاد جمع شده باشد، نسجی که خون بیشتری در آن مانده باشد و در نتیجه دچار ازدیاد حجم شده باشد. 4 - جمع شونده ، گرد آین...
-
کک
فرهنگ فارسی معین
(کَ) (اِ.) = کیک : حشره ای است کوچک به اندازة شپش که هنگام راه رفتن می جهد. ؛~ به تنبان کسی افتادن کنایه از: به هول و ولا افتادن ، دچار وسوسه و هیجان شدن . ؛ ~ کسی نگزیدن بی اعتنا به امور بودن ، بی خیال و لاقید همه چیز بودن . ؛ ~را در هوا نعل ...
-
خر
فرهنگ فارسی معین
(خَ) [ په . ] (اِ.) پستانداری از راستة فردسمان جزو خانوادة اسبان . حیوانی بارکش دارای گوش های دراز و یال کوتاه ، درازگوش . ؛ ~آوردن و باقالی بار کردن کنایه از: دچار دردسر و رسوایی شدن . ؛ ~ خود راندن کنایه از: تنها به مسایل خود توجه کردن . ؛ ~ ر...