کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دَوَران پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
دوران
فرهنگ فارسی معین
(دَ وَ) [ ع . ] (اِمص .) گردش ، چرخش .
-
دوران
فرهنگ فارسی معین
(دُ) (اِ.) روزگار، عهد، دوره ، عصر.
-
واژههای همآوا
-
دوران
فرهنگ فارسی معین
(دَ وَ) [ ع . ] (اِمص .) گردش ، چرخش .
-
دوران
فرهنگ فارسی معین
(دُ) (اِ.) روزگار، عهد، دوره ، عصر.
-
جستوجو در متن
-
جوجه فکلی
فرهنگ فارسی معین
( ~. فُ کُ) (اِمر.) تازه به دوران رسیده ، ندید بدید.
-
جوجه خروس
فرهنگ فارسی معین
( ~. خُ) (اِمر.) کنایه از: جوانِ تازه به دوران رسیده .
-
طفولیت
فرهنگ فارسی معین
(طُ یَّ) (مص جع .) دوران کودکی ، خردسالی .
-
نامزدبازی
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (حامص .)معاشرت و عشق - بازی در دوران نامزدی .
-
کرتاسه
فرهنگ فارسی معین
(کِ س ) [ فر. ] (اِ.) دورة سوّم از دوران دوّم زمین شناسی .
-
عاقله مرد
فرهنگ فارسی معین
( ~ مَ) [ ع - فا. ] (ص مر.) (عا.) کسی که دوران جوانی را گذرانده باشد.
-
ملاج
فرهنگ فارسی معین
(مَ) (اِ.) [ ع . ] قسمت بالای جمجمه که در دوران نوزادی نرم است .
-
نوسنگی
فرهنگ فارسی معین
(نُ. سَ) (اِمر.) دوران پیش از تاریخ که انسان ابزارهای سنگی می ساخته .
-
ندید بدید
فرهنگ فارسی معین
(نَ بَ) (ص مر.) تازه به دوران رسیده ، بی اصل و نسب .