کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دَنْگ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
دنگ
فرهنگ فارسی معین
(دَ) (ص .) ابله ، کودن .
-
دنگ
فرهنگ فارسی معین
(دَ یا دِ) (اِ.) دستگاه قالی کوبی .
-
دنگ کسی گرفتن
فرهنگ فارسی معین
(دَ گِ کَ. گِ رِ تَ) (مص ل .) (عا.) هوسِ بی موقع برای انجام کاری کردن .
-
دنگ و فنگ
فرهنگ فارسی معین
(دَ گُ فَ) (اِمر.) (عا.) 1 - رفت و آمد، بیا و برو. 2 - تجمل ، جاه و جلال .
-
واژههای همآوا
-
دنگ
فرهنگ فارسی معین
(دَ) (ص .) ابله ، کودن .
-
دنگ
فرهنگ فارسی معین
(دَ یا دِ) (اِ.) دستگاه قالی کوبی .
-
جستوجو در متن
-
برنج کوبی
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (حامص .) 1 - کار و شغل برنج کوب ، دنگ کاری . 2 - جدا کردن دانة برنج از پوست آن .
-
پادنگ
فرهنگ فارسی معین
(دَ) (اِمر.) 1 - دنگ برنج کوبی که با پا حرکت داده می شود. 2 - نوعی ساعت که پاندول آن مانند پادنگ باشد.
-
دنگی
فرهنگ فارسی معین
(دَ) (ص نسب .) 1 - دنگ کوب . (هوا) 2 - با سر به طرف پایین رفتن هواپیما و مجدد بازگشتن (به وسیلة دستة فرمان ).