کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دوز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دوز
فرهنگ فارسی معین
(ری . اِفا.) 1 - در ترکیب به معنی «دوزنده » می آید: 2 - (عا.) کلک ، حقه بازی ؛ ~ُ کلک حقه بازی و تقلب .
-
دوز
فرهنگ فارسی معین
و کلک (زُ کَ لَ) (اِمر.) (عا.) حیله ، توطئه .
-
واژههای مشابه
-
ارسی دوز
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِفا.) کفشگر، کفش دوز.
-
پالان دوز
فرهنگ فارسی معین
(ص فا.) آن که پالان می دوزد، پالان گر.
-
پاره دوز
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (ص فا.) 1 - پینه دوز. 2 - تن - پرست .
-
پینه دوز
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (ا.) حشرة کوچکی که بر پشت سرخ رنگ آن خال های سفید دارد، روی درخت زندگی می کند و از شتة آن تغذیه می کند. کفش دوزک هم گویند.
-
پینه دوز
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (ص فا.) پاره دوز، کسی که کفش های کهنه و پاره را می دوزد.
-
جوال دوز
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِمر.) سوزن بزرگی که برای دوختن جوال و پارچه های ضخیم به کار می رود.
-
دوز چیدن
فرهنگ فارسی معین
(دَ) (مص ل .) توطئه چیدن ، کَلَک زدن .
-
زمین دوز
فرهنگ فارسی معین
( ~.) 1 - (اِ.) نوعی خیمه . 2 - (ص مر.) محکم ، استوار.
-
کفش دوز
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (ص فا.) 1 - کسی که کفش می دوزد. 2 - نام حشرة کوچک سرخ رنگی است که دارای چهار بال می باشد و غالباً روی درختان یافت می شود و از شته ها تغذیه می کند.
-
لخت دوز
فرهنگ فارسی معین
(لَ) (ص فا.) پینه دوز، پاره دوز
-
جستوجو در متن
-
زر
فرهنگ فارسی معین
دوز (زَ) 1 - (ص فا.) آن که با تارهای زرد گلابتون پارچه و جامه را نقش دوز، چکن دوز. 2 - (ص مف .) پارچة زردوزی شده .