کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دور کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
هفت دور
فرهنگ فارسی معین
( ~. دَ یا دُ) [ فا - ع . ] (اِمر.) هفت دور و مدت که هر دوری شامل هزار سال است و تعلق به یکی از هفت سیاره دارد و چون هزار سال تمام شود دور سیارة دیگر آغاز گردد. این ادوار را از زحل آغاز کنند و به ترتیب فرود آیند تا به ماه (قمر) رسند. زحل ، عطارد، قمر...
-
جستوجو در متن
-
پست کردن
فرهنگ فارسی معین
(پَ. کَ دَ) (مص م .) 1 - کشتن ، نابود کردن . 2 - شکستن ، ویران کردن . 3 - دور کردن ، تهی کردن .
-
ازاحت
فرهنگ فارسی معین
(اِ حَ) [ ع . ازاحة ] (مص م .) 1 - دور کردن . 2 - زایل کردن . 3 - (مص ل .) رفتن ، دور شدن .
-
طرد
فرهنگ فارسی معین
(طَ) [ ع . ] 1 - (مص م .) راندن ، دور کردن . 2 - تبعید کردن .
-
پرت کردن
فرهنگ فارسی معین
(پَ. کَ دَ) (مص م .) 1 - دور انداختن . 2 - فکر کسی را منحرف کردن .
-
گشتن
فرهنگ فارسی معین
(گَ تَ) [ په . ] (مص ل .) 1 - دور زدن ، گردیدن . 2 - تغییر کردن . 3 - شدن . 4 - جستجو کردن . 5 - گردش ، سیر کردن . 6 - چرخیدن ، دور زدن . 7 - مراجعت کردن . 8 - جنگ کردن ، مبارزه کردن ، 9 - انتقال یافتن ، رسیدن . 10 - زایل شدن ، غروب کردن .
-
تنحیه
فرهنگ فارسی معین
(تَ یِ یا یَ) [ ع . تنحیة ] (مص م .) دور کردن ، دور ساختن .
-
ازالت
فرهنگ فارسی معین
(اِ لَ) [ ع . ازالة ] (مص م .) 1 - طرد کردن ، دور کردن . 2 - زایل کردن ، از بین بردن .
-
برگرفتن
فرهنگ فارسی معین
( ~. گِ رِ تَ) (مص م .) 1 - برداشتن . 2 - از جایی به جایی نقل کردن . 3 - جدا کردن ، منشعب کردن . 4 - آغاز کردن . 5 - دور کردن . 6 - ربودن .
-
ابعاد
فرهنگ فارسی معین
( اِ) [ ع . ] 1 - (مص م .) دور کردن ، راندن . 2 - (مص ل .) دور رفتن .
-
اذهاب
فرهنگ فارسی معین
( اِ ) [ ع . ] (مص م .) 1 - بردن ، دور کردن . 2 - جاری ساختن . 3 - زراندود کردن .
-
رفض
فرهنگ فارسی معین
(رَ) [ ع . ] (مص م .) 1 - واگذاشتن ، ترک کردن . 2 - دور افکندن ، طرد کردن .
-
اقصاء
فرهنگ فارسی معین
( اِ ) [ ع . ] (مص م .) دور کردن ، راندن .
-
تاراندن
فرهنگ فارسی معین
(دَ) (مص م .) 1 - دور کردن . 2 - ترسانیدن .