کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دود پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دود
فرهنگ فارسی معین
[ په . ] (اِ.) جسمی تیره و بخاری شکل و شبیه ابر که به سبب سوخت اشیاء پدید آید و به هوا رود. ؛ ~از بینی برآمدن کنایه از: غمگین شدن ، خشمگین شدن . ؛~ از کنده بلند شدن کنایه از: از ریشه مایه گرفتن ، از اصل بزرگتر سرچشمه گرفتن
-
جستوجو در متن
-
تدخین
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (مص م .) دود کردن ، کشیدن سیگار و مانند آن .
-
دخان
فرهنگ فارسی معین
(دُ) [ ع . ] (اِ.) دود. ج . ادخنه .
-
قلیان
فرهنگ فارسی معین
(قَ) [ ع . غلیان ] (اِ.) وسیله ای برای دود کردن تنباکو.
-
اگزوز
فرهنگ فارسی معین
(اِ زُ) [ انگ . ] (اِ.) = اکزوز: 1 - دود حاصل از احتراق بنزین در ماشین . 2 - تخلیه . 3 - (عا.) تمام مسیر دود مذکور را گویند.
-
دودکش
فرهنگ فارسی معین
(کِ) (ص فا. اِ.) 1 - آن چه که دود را کشد. 2 - لوله و منفذی که دود از آن بالا رود مانند لوله مطبخ ، حمام ، بخاری و غیره .
-
خوال
فرهنگ فارسی معین
(خا) (اِ.) = خوار: 1 - خوردنی . 2 - دوده ای که برای ساختن مرکب سیاه از دود چراغ گیرند.
-
خرگوش
فرهنگ فارسی معین
(خَ) (اِ.) پستانداری علفخوار جزو راستة جوندگان با گوش های دراز و دو دست های کوتاه تر از پاها که بسیار تند می دود.
-
دخانیات
فرهنگ فارسی معین
(دُ یّ) [ ع . ] (اِ.) جِ دخانیه ؛ اقسام توتون و تنباکو که برای دود کردن استعمال کنند.
-
دخنه
فرهنگ فارسی معین
(دُ نَ یا نِ) [ ع . دخنة ] (اِ.) 1 - رنگ تیره . 2 - آن چه که برای دود دادن خانه به کار برند.
-
دوده
فرهنگ فارسی معین
(دِ) [ په . ] (اِمر.) 1 - دودمان . 2 - ماده ای سیاه و نرم که از دود مواد نفتی ، حاصل شود.
-
ژامبون
فرهنگ فارسی معین
(مْ بُ) [ فر. ] (اِ.) گوشت (ران یا شانه ) دود داده یا نمک سود خوک .
-
سبیل
فرهنگ فارسی معین
(س ) (اِ.) موی پشت لب . ؛ ~ کسی را چرب کردن کنایه از: به او رشوه دادن . ؛ ~ کسی را دود کردن کنایه از: او را تنبیه کردن .
-
شواظ
فرهنگ فارسی معین
(شُ) [ ع . ] (اِ.) 1 - شعلة آتش که بی دود باشد. 2 - حرارت آتش یا آفتاب . 3 - فریاد و دشنام .