کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دهانه 1 پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
لگام
فرهنگ فارسی معین
(لِ) (اِ.) دهنه ، دهانه ، افسار.
-
مشتوک
فرهنگ فارسی معین
(مُ) استوانه ای چوبی یا غیره که داخل آن مجوف است و سیگار را در دهانة گشاد آن نصب کنند و دهانة کوچک رامیان لب ها گذارند و سیگار را دود کنند.
-
شیپور
فرهنگ فارسی معین
(شَ) (اِ.) = شبور: از سازهای بادی ، دارای دهانه ای گشاد.
-
کالیبر
فرهنگ فارسی معین
(بْ) [ فر. ] (اِمر.) قطر دهانة لولة توپ یا تفنگ .
-
گدازه
فرهنگ فارسی معین
(گُ زِ) (اِ.) موادی که از دهانة آتشفشان یا شکاف زمین بیرون ریزد.
-
بطری
فرهنگ فارسی معین
(بُ) [ انگ . ] ( اِ.) ظرف استوانه ای شکل که دهانة آن باریک است و در آن مایعات ریزند.
-
سوپاپ
فرهنگ فارسی معین
[ فر. ] (اِ.) پولکی که روی دهانة دریچه های سر سیلندر قرار گرفته و دریچه ها را سد می کند.
-
تلعت
فرهنگ فارسی معین
(تَ عَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - نشیب ، سرازیر. 2 - سیل گیر. 3 - دهانة رودخانه .
-
فوهات
فرهنگ فارسی معین
(فُ وَّ) [ ع . ] (اِ.) ج . فُوُهه . 1 - دهانه کوه ، راه ، رودخانه . 2 - شورش ، غوغا.
-
لجام
فرهنگ فارسی معین
(لِ) (اِ.) 1 - معرب لگام ، دهانة اسب . 2 - آن چه که بدان فال بد گیرند.
-
آتشفشان
فرهنگ فارسی معین
( ~. فِ) (ص فا. اِمر.) 1 - آن چه آتش فشاند. 2 - کوهی که از دهانة آن مواد سیال سوزان و خاکستر و آتش بیرون آید.
-
جت
فرهنگ فارسی معین
(جِ) [ انگ . ] (اِ.) هر یک از اسباب هایی که به وسیلة خروج ناگهانی و پرفشار سیال از دهانة مخزن کار کند. مانند: هواپیمای جت یا توربوجت .
-
خمپاره انداز
فرهنگ فارسی معین
( ~. اَ) (ص فا. اِمر.) سلاحی شبیه توپ که دارای لوله ای کوتاه و دهانه ای فراخ است و به وسیلة آن خمپاره را پرتاب کنند.
-
لولب
فرهنگ فارسی معین
(لَ یا لُ لَ) (اِ.) آب بسیار که جهت بسیاری و تنگی دهانة کاریز یا ماسوره به هنگام جریان بگردد و به صورت نایژه باشد.
-
ترعه
فرهنگ فارسی معین
(تُ عِ) [ ع .ترعة ] 1 - کانال ، آبراه بزرگ و عمیقی که بین دو دریا برای عبور کشتی ها ساخته شود. 2 - در. 3 - دهانة حوض یا استخر.