کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دهان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دهان
فرهنگ فارسی معین
(دَ) [ په . ] (اِ.) = دهن : قسمت مقدم و فوقانی لولة گوارشی که توسط لب ها به خارج باز می شود و در آن اندام های مختلف مانند دندان ها و زبان و غیره وجود دارد. غذا داخل آن می شود و پس از جویده شدن به وسیلة لولة مخصوصی وارد معده می گردد و همچنین صوت از آن...
-
دهان
فرهنگ فارسی معین
(دَ هّ) [ ع . ] (ص .) روغن فروش .
-
واژههای مشابه
-
آب دهان
فرهنگ فارسی معین
(دَ) (ص مر.) دهن لق ، کسی که راز نگه دار نیست .
-
دهان دره
فرهنگ فارسی معین
( ~. دَ رِ)(اِمص .) 1 - گشودن دهان به سبب غلبة خواب یا خماری یا تنبلی . 2 - خمیازه .
-
مهر دهان
فرهنگ فارسی معین
(مُ. دَ) (ص مر.) روزه دار.
-
جستوجو در متن
-
کب
فرهنگ فارسی معین
(کُ) (اِ.) دهان ، درون دهان .
-
فرنج
فرهنگ فارسی معین
(فُ رُ) (اِ.) پیرامون دهان ، گرداگرد دهان .
-
ابخر
فرهنگ فارسی معین
(اَ خِ) [ ع . ] (ص .) کسی که دهان بدبوی دارد. گنده دهان .
-
بفج
فرهنگ فارسی معین
(بَ) ( اِ.) 1 - کف دهان . 2 - آب دهان . بفج ، بفچ هم گفته شده .
-
پوز
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) 1 - پیرامون دهان جانوران چهارپا. 2 - دهان .
-
گلیز
فرهنگ فارسی معین
(گِ) (اِ.) آب دهان ، آب لزجی که از دهان انسان یا حیوان بیرون می ریزد.
-
آسا
فرهنگ فارسی معین
( اِ.) خمیازه ، دهان دره .
-
تان
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) دهان ، فم .