کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دنيا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
دنیا
فرهنگ فارسی معین
(دُ) [ ع . ] (اِ.) جهانی که در آن هستیم ، کرة زمین . ؛~ را آب ببرد او را خواب می برد کنایه از: الف - به خواب سنگین فرو رفته است . ب - از همه چیز و همه کس غافل است .
-
ینگی دنیا
فرهنگ فارسی معین
( ~. دُ) [ تر - فا. ] (اِمر.) = ینگ دنیا: دنیای جدید، مجازاً: امریکا.
-
جستوجو در متن
-
خراب آباد
فرهنگ فارسی معین
(خَ) (اِ.) کنایه از: دنیا.
-
زادروز
فرهنگ فارسی معین
(اِمر.) روز به دنیا آمدن .
-
تارک
فرهنگ فارسی معین
(رِ) [ ع . ] (اِفا.)رهاکننده ، ترک کننده . ؛ ~ دنیا آن که از دنیا روی برگرداند، زاهد، پارسا. ؛ ~ صلاة آن که نماز نگزارد.
-
همزاد
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (ص .) 1 - هم سن و سال . 2 - به باور عوام موجودی که هم زمان با به دنیا آمدن شخص ، در میان اجنه به دنیا می آید.
-
آن سر
فرهنگ فارسی معین
(سَ) ( اِ.) کنایه از: آن دنیا، آخرت .
-
دشنگی
فرهنگ فارسی معین
(دَ شَ) (اِ.) روزگار، دنیا.
-
دارالغرور
فرهنگ فارسی معین
( ~. غُ) [ ع . ] (اِمر.) کنایه از: این دنیا.
-
تبتیل
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (مص ل .) بریدن از دنیا.
-
خانه زاد
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (ص مف .) فرزند خدمتکار که در خانة ارباب به دنیا آمده باشد.
-
دنیاوی
فرهنگ فارسی معین
(دُ) (ص نسب .) منسوب به دنیا؛ دنیایی .
-
دنیی
فرهنگ فارسی معین
(دُ) [ ع . ] (ص نسب .) منسوب به دنیا، دنیوی .
-
شادبهر
فرهنگ فارسی معین
(بَ) (ص مر.) کسی که قسمت و بهره اش از دنیا شادی است .