کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دنده 1 پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
گیربکس
فرهنگ فارسی معین
(بُ) [ انگ . ] (اِمر.) جعبه ای است محتوی دنده های مختلف در اتومبیل ها، قدرت تحرک موتور به این جعبه منتقل می شود و سپس به وسیلة دنده ، به دنده های مختلف منتقل می گردد.
-
لج باز
فرهنگ فارسی معین
(لَ) [ ع - فا. ] (ص فا.) یک دنده ، خودرأی .
-
لجوج
فرهنگ فارسی معین
(لَ) [ ع . ] (ص .) بسیار لج باز و یک دنده .
-
آبگاه
فرهنگ فارسی معین
(اِمر.) 1 - تالاب ، استخر. 2 - پهلو، زیر دنده . 3 - مثانه .
-
کله شق
فرهنگ فارسی معین
(کَ لِ شَ) (ص مر.) (عا.) یک دنده ، لجوج .
-
تهیگاه
فرهنگ فارسی معین
(تُ) (اِمر.) 1 - پهلوی راست و چپ شکم . 2 - بین دنده و لگن خاصره .
-
یک پهلو
فرهنگ فارسی معین
( ~. پَ) 1 - (ص .) (عا.) لجوج ، یک دنده . 2 - (اِ.) به یک طرف دراز کشیدن .
-
کله خشک
فرهنگ فارسی معین
( ~ . خُ) (ص مر.) (عا.) 1 - دیوانه مزاج . 2 - کله شق ، یک دنده .
-
قبرغه
فرهنگ فارسی معین
(قَ رُ یا رِ غَ یا غِ) [ تر. ] (اِ.) = قبرقه : پهلو، استخوان پهلو، دنده .
-
کلاچ
فرهنگ فارسی معین
(کِ) [ انگ . ] (اِ.) دستگاهی در اتومبیل برای قطع یا وصل کردن نیرو از موتور به جعبه دنده که توسط پدالی در زیر پای راننده صورت می گیرد.
-
دند
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِ.) 1 - استخوان پهلو، دنده . 2 - دندان . 3 - افزاری است جولاهگان را و آن چوبی است دندانه دندانه به عرض پارچه ای که بافند و از هر دندانه تاری می گذرانند.
-
جناغ
فرهنگ فارسی معین
(ج ) (اِ.) 1 - استخوانی به شکل عدد 7 که جلوی سینة مرغ قرار دارد، استخوانی در جلو سینة انسان که از پایین به دنده ها و در بالا به استخوان های ترقوه وصل می شود. 2 - سه پایه . 3 - شرط و گروی که دو کس با هم بندند، جناب .